به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
درود به شما استاد بینهایت عالی👌
⚘ تمرین اول: خداحافظی با نشونه های چاقی؛
من بطور کل، اینکارو دوست دارم و قبلاً هم انجام میدادم و بعد از گوش کردن این فایل هم اینکارو انجام دادم و لباسهای گشاد رو بخشیدم که نتیجش شد یه حس خوب و عالی💪
⚘ تمرین دوم:
خداروشکر مدتهای زیادیه که در مورد چاقی و مضراتش صحبتی نمیکنم و سعی میکنم با رفتارهای درست، تغییر شخصیتم رو نشون بدم اینکه خیلی آرومم.
⚘ تمرین سوم: خداحافظی با منِ چاق؛
منِ چاقم! دیگه کم کم باید از هم جدا بشیم، دیگه نمیخوام ببینمت، دیگه تورو در کنارم نمیپذیرم، میپرسی چرا؟!
به یاد بیار روزهایی رو که وقتی با تو بودم هیچوقت حالم خوب نبود( البته بیشتر حال روحیم ) هیچوقت نتونستم اون لباسهایی که دوست داشتم رو بپوشم و این عذابم میداد، هیچوقت در کنار تو شادِ شاد نبودم. عزت نفسمو ازم گرفتی یه عروسی میرفتم، یه مهمونی میرفتم، خانمایی رو میدیدم که متناسب هستن و لباسهای زیبایی تنشونه، حسرت میخوردم و این، حالمو بد میکرد.
از پله ها بالا میرفتم به هن و هن میفتادم، یه غذا میخواستم بخورم زهرمارم میشد که نکنه اینو بخورم چاق بشم و هیچوقت با لذت غذا نخوردم.
شخصیت چاقم! دیگه نمیخوامت، ازت بدم میاد، دور شو از من، دیگه این طرفا پیدات نشه!!!
بخاطر تو مورد تمسخر دیگران قرار گرفتم، آخه چطور دوستت داشته باشم وقتی اینهمه حالمو بد میکردی؟!
شخصیت چاق من! ازت بدم میاد چون خودمو از پوشیدن لباسهای زیبا و رنگی محروم میکردم و جسم چاقمو زیر لباسهای تیره پنهان میکردم. ازت متنفرم چون باعث شدی باورهای غلطی راجع به تناسب اندام در ذهنم بپرورانم. تو باعث شدی همیشه به نگاه کردن به چاقیم، احساس حقارت کنم و فکر کنم هیچ فایده ای برای دیگران حتی خودم ندارم.
اعتماد به نفس و عزت نفسمو ازم گرفتی، باعث شدی تند تند غذا بخورم که حتی این رفتارم نظر دیگران رو جلب میکرد و به روم میاوردن و من خجالت میکشیدم خصوصاً زمانی که عصبانی بودم منو وادار میکردی که تند تند غذا بخورم و هیچی از مزه غذا نفهمم.
ازت جدا میشم چون کاری کردی که وقتی سیر بودم و هنوز چند لقمه ای در بشقابم بود وادارم میکردی همشو بخورم و بشقابمو تمیز کنم چون حیفه که حروم بشه و ته مانده غذای دیگران رو میخوردم که یه وقت اسراف نشه و باعث شدی با بدنم مثل یه سطل آشغال رفتار کنم، مگه بدنم سطل آشغاله که هرچی دوست داشتم توش میریختم ؟! بدنم جایگاه خداست و باید بهش احترام بزارم ولی تو نذاشتی و همیشه گمراهم کردی.
همیشه در ذهنم چای رو تلخ وانمود میکردی که بتونم باهاش شیرینی و کیک و شکلات و… بخورم تا تلخی چای رو احساس نکنم و همش بگم من اصلاً دوست ندارم چای رو خالی بخورم.
هربار که تلاش میکردم تورو از خودم جدا کنم بعد از مدتی دوباره در آغوشم میگرفتی.
میخوام برای همیشه ازت خداحافظی کنم و اصلاً هم ناراحت نیستم که دارم ازت جدا میشم اتفاقاً خیلی هم خوشحالم و در پوست خودم نمیگنجم چون من لایق تناسب اندام هستم.
حضور تو هیچوقت برام لذت بخش نبود دیگه از وجودت خسته و آزرده شدم برو و هیچوقت برنگرد تو همنشین خوبی برام نیستی.
خداحافظ برای همیشه
🔸️ فقط بخاطر یک دلیل میتونم تاییدت کنم و اون اینه که اگه چاق نبودم با این مسیر نورانی و مقدس آشنا نمیشدم😍
سپاسگزارم استاد🙏
من همیشه درحال خوردن بودم ومشتری پروپاقرص دکترهای تغذیه بودم الان میخوام رفتارم رو سالم کنم
خداحافظ ای دختر چاق
من غذا میخورم که انرژی بگیرم نه پرخوری کنم اضافاتش تبدیل به چربی بشه
من ورزش میکنم برای روحیه ام
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
شخصیت چاق من خداحافظ برای همیشه
شخصیت چاق من من می خواهم حرف ها و درد و دلهای که تویی این همه سال تحمل کردم را بهت بگم خودمو رها کنم
شخصیت چاق من تو منو غرق کردی توی بدبختی
و منجلاب بیچارگی
این همه سال تحقیرم کردی
شخصیت چاق من می خوام باهات تموم کنم
چون تو واقعا منو عذاب دادی با تو بودن برام زجر آور بود وقتی جای قدم میزدم تا روحم آروم بشه ولی اصلا آروم که نمیشدم که هیچ بلکه بدترین
حال رو پیدا میکردم
وقتی با حسرت به نگاهم رو میدوختم به خوش استیل بودن بقیه ازت بدم میاد برای این که نتونستم بدون خجالت تویی مجالس برای خودم و از لحظه حالم لذت ببرم
همش خودمو قایم کردم و لحظه ها را گم کردم بین افکار و نجوا های که چرا من …..
شخصیت چاق من ازت متنفرم که نتونستم
تویی زندگیم اونجوری که دلم میخواست و دوست داشتم زندگی کنم
تو باعث خنده دیگران شدی ازت بدم میاد میخوام برای همیشه ازت دل بکنم وارد خدا حافظی کنم تو باعث نابودی من شدی
شخصیت چاق من دیگه بهت اجازه نمیدم
که این همه درد و بیچارگی و ناچارگی و حس حقارت و حس تمسخر بودن بهم تحمیل کنی ،😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
خدا حافظ. خدا حافظ. خدا حافظ
سلام***من لباساهای توی کمدم تازه لاغربشم اندازم میشه هنوزانقدرلاغرنشدم که لباسی برام گشادبشه فقط یه زیرشلواری گشاد دارم که بخاطرراحتیش میپوشم امااونم ربط پیدامیکنه به چاقی فقط اون میندازم بره یه چندتایی لباس داشتم که اون هفته ردکردم رفت***تمرین ۲ درسته هرجانشستیم فقط درموردچاقی حرف زدیم که فقط نقشش توزندگیمون هروز پررنگترشدازاین به بعدبرعکسش حرف میزنم که فقط تناسب اندام ومتعادل خوری توزندگیم پررنگ بشه*****تمرین ۳ خداحافظ ای من چاق که همیشه آرزوی خوش اندام شدن رابه دل من گذاشتی آرزوی لباسهای خوشکل پوشیدن برام یه حسرت کردی دیگه ازت خسته شدم بخاطرتولعنتی که لذت غذاوخوراکیهارانشون من میدادی من چقدرهزینه انرژی و وقت میگذاشتم برای خوش اندام شدن توهمه راخراب میکردی ازت متنفرم چون پلهارانمیتونم برم بالا یاکوه نوردی کنم ازت متنفرم بخاطرتوچقدرحرفهاشنیدم خجالت کشیدم هیچ وقت نتونستم راحت برای همسرم ارز اندام کنم بخاطرتوبایدچربیهای زشت اضافه رامیپوشاندم لباسهای گشادمیپوشیدم ازت بدم میادوقتی عروسی کوه پیاده روی بازی وسطی رقصیدن میخاستم انجام بدم خجالت میکشیدم یانفس کم میاوردم ازت بدم میادچون ازحالابه بعدفقط میخام توهرموقعیتی بودم از زمانش لذت ببرم نه ازخوردن اضافه ازاینکه دارم بایک شخصیت متناسب ومتعادل خوردوارد رابطه میشم خیلی خوشحالم دوست جدیدپیداکردم دیگه بخاطراون خجالت حسرت آرزو چیزی به دلم نمی مونه خداحافظ ای شخصیت بی شخصیت من🤑🤑
نیلوفر قربانی
تمرین اول
کمد من پر است از لباسهایی که کو چیک شده و یا لباسهایی که خریدم به امید اینکه لاغر شم و بپوشم.ولی لباسهای که برام گشاد میشه رو میدم بیرون .
تمرین دوم
خیلی وقته که سعی میکنم در مورد چاقی صحبت نکنم.
تمرین سوم
نامه به شخصیت و من چاق
سالهاست باهام دوست شدی و همش گول حرفهاتو خوردم و فکر میکردم که خوبی منو میخوای .هی میگفتی بخور این خوشمزس یک شب که هزار شب نمیشه و حرفهای دیگه و منو وابسته خودت کردی ولی دیگه من عاقل شدم و گول حرفهاتو نمیخورم چون تو جز ضرر برام چیزی نداشتی تو باعث شدی همیشه درگیر چی بخورم چی نخورم باشم بخورم و بعد حس بد داشته باشم لباسهایی که دوس داشتم رو نتونم بپوشم از خودم بدم بیاد بخاطر تو کمر درد پا درد و زانو درد گرفتم و چربی خونم بالا رفت بخاطر تو خیلی مواقع پیش دیگران شرمنده شدم به خاطر تو خیلی مواقع گریه کردم.همیشه میخواستم ترکت کنم و از شرت خلاص شم ولی بهت وابسته بودم و تو پیروز میشدی ولی این دفعه دیگه تصمیم قطعی گرفتم و این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریها نیس این بار میخوام این رابطه رو تموم کنم و با شخصیت متناسب دوست شم و باورقلبی دارم که اون کمکم میکنه که همیشه احساس خوب داشته باشم و از زندگیم لذت ببرم.خدا حافظ برای همیشه.
سلام😊
من کلی لباس دارم که همشون برام کوچیک شده یه هفته پیش داشتم کمدمو مرتب میکردم با خودم
گفتم وای خدایا من کی اینقد چاق شدم 😱
بعد یه نجوایی شنیدم از درونم که گف غصه نخور به زودی همشون اندازت میشن بعد به لباسام گفتم گوگولیا خوشحال باشین خیلی زود دوباره همتونو میپوشم،ولی الان لباسایی که اندازمه رو رد نمیکنم دوس دارم هر از گاهی بپوشم و هی ببینم دارن برام گشادترو گشادتر میشن و لذت ببرم و کلی ذوق کنم ،ولی بعده ها همشونو که نه ولی بیشترشو رد میکنم میخام چن تا برای یادگاری نگه دارم تا یادم نره که چاق بودم و تلاش کردم و متناسب شدم و دوباره با دیدنشون کلی ذوق کنم 😍
حالا میخام خدافظی کنم با من چاقم،آهاااااای قشنگ گوش کن ببین چی میگم،ازم ناراحت نشی ولی ازت بدم میاد بخاطر تو زانو درد شدم ،کمردرد شدم ،بخاطر تو وقتی میرفتم عروسی یا تولد زیاد نمیتونستم برقصم خسته میشدم ،بخاطر تو با دوستام نمیتونستم برم کوه،بخاطر تو دیگه سرسره نمیتونم سوار شم چن وقت پیش اومدم برم پایین از سرسره دیدم گیر میکنم اینقد فوشت دادم 😡
بخاطر تو دیگه نمیتونم لباسای خوشگل موشگل بپوشم واااای که چقد کارا نمیتونم بخاطر تو انجام بدم بخام بگم تا شب طول میکشه،بخاطر همین میخام از پیشم بری و دیگه تا اخر عمرم برنگردی پیشم،برو و پشت سرتم دیگه نگا نکن خداحاااااااااافظ.
آااااخیش راحت شدم،خدا خیرت بده استاد همین الان احساس میکنم چمدونشو داره جم میکنه و میره ،خیلی احساس خوبی دارم ،راستی اینو یادم رف بگم ،چن روز پیش رفتم یه مانتو خریدم خیلی برام تنگه آویزون کردم رو دیوار اتاقم و بهش گفتم تورو عید میپوشم،شاید یکم خنده دار باشه ولی مطمئنم عید میپوشمش 😊
درود به استاد عزیز و همه دوستان
نامه ای به خود چاقم
خداحافظ شخصیت چاق من ، من همینجا و در این نامه اعلام میکنم که دیگر نمیخواهمت و برای همیشه میخواهم با تو خداحافظی کنم .از تو خداحافظی میکنم چون در تمام دورانهای زندگی باعث شدی من به وجود با ارزشی که خداوند به من بخشیده بی توجه باشم و خود خودم را دوست نداشته باشم .تو باعث شدی من هیچوقت نتوانم از غذاها لذت ببرم و یک عمر از غذاها ترسیدم و همیشه نگران و مضطرب بودم از اینکه این غذاها من و چاق میکنند غافل از اینکه غذاها هیچ تاثیری در چاقی من نداشتند و این رفتارهای شخصیت چاق من است که مرا وادار به خوردن بیش از حد نیاز بدنم میکرد کاری میکردی که چشمم را به تمام زیبائیهای این جهان بسته بودم و فقط غذاها رو میدیدم تو کاری کردی که من از هیچ مهمانی و دور همی لذت نبرم و فقط فکرم سمت غذاها بود تو باعث شدی تمام ثانیه های عمرم را که میتوانستم به رشد و بالندگی برسم را فقط به غذاها و غذا خوردن فکر کنم .شخصیت چاق من از تو بدم میاد و از تو خداحافظی میکنم برای همیشه چون به من فرصت شناخت خودم رو ندادی و به من اجازه ندادی احساسات درونی ام را درک کنم و باعث شدی همیشه به محض احساس غم و شادی و هیجان و هر احساس دیگری به غذاها پناه ببرم به جای اینکه با خودم آشتی کنم و خودم را با تمام داشته ها و نداشته ها و تمام خوبیها و بدیهایم بپذیرم کاری کردی که تمام خلا ُهای درونی ام را با غذاها پر کنم من دیگر تو را و آن احساس سنگینی مزخرف بعد از پرخوریها رو نمیخواهم
خداحافظ و خداحافظ شخصیت چاق من ،تو را ترک میکنم و دیگر نمیخواهمت تا همیشه
باسلام خدمت استاد عزیزو نجمه جان مهربان تمرین امروز درمورد نوشتن نامه ای به خود چاقم هست .خداحافظ وخداحافظ ایمن چاق من وذهن چاق من که دیگران با حرفهایشان تورا چاق کردن خداحافظ ای جسم چاق من وشکم وپهلوی ور قلمبیده من وآویزون منبا چاق شدی وپر از چربی هایی که ذهن چاق من دستور ساختش رو بهتدادهبود وبازم با حرفهای دیگرانکه بخور بهت نگن لاغر مردنی بخور با ولع بخور ببین چقدر غذاها خوشمزه ان ومنم که سن کمی داشتم خوردم وچاق شدم خداحافظ ای جسم چاق من که وقتی باردار شدم همش گفتن بخور تو دیگه الاندونفری باید بخوری جون داشته باشی بچتو به دنیا بیاری وهمه هدفشون بچه ی من بود نه خود منخداحافظ ای جسم وذهن چاق من که فقط باعث شدی معده کوچک من بیش از حد بزرگ بشه وگنجایش غذاهای بیشتری روداشته باشه اونم خوردن با ولع وهمش ریزه خواری های بی مورد که یاد گرفتم وقتی تنهام بی حوصله هستم وغمگین خودمو با خوردن سرگرم وآرام کنم وهمش از روی نا آگاهی بود وبس وکسی بعمون یاد نداده بود خلا های خودمون رو چطور پر کنیم خداحافظ شکم آویزون من که هرجا میرفتم تو بیشتر توی چشم بودی وبا گن هم کوچک نمیشدی فقط نفسمو بند میاوردی خدا حافظ ای پهلوهای گنده که به قول دوستم میشه دوتا گلدون روش گذاشت وخداحافظ اندام چاقی که وقتی میرقصیدم شکمم باعث خنده دیگران بود ویه وقتایی که ناراحت بودم میگفتم چربیهای شکمم چرا آب نمیشن دوستم میگفت تو همه جات خوبه اون شکمتم بچه دونته دیگه ولش کن چکارش داری ولی من دوسش نداشتم یا برای اینکه خودمو توجیح کنم خودم ودیگران رویه وقتایی میگفتم شوهرم همینجوری دوستم داره میگه زن باید چاق باشه وخداحافظ لیلای ۸۷ کیلویی که لایق این همه وزن وسنگینی نبودی چون توی لیلای قبل بسیار لاغر وخوش اندام بودی ولیاقت تو نیست این وزن بالا که باعث بشه همش احساس سنگینی ودر خواب خفگی داشته باشی ووقتی از پله بالا میام نفسم قطع میشه خذاحافظ واصلا دیگه دوستت ندارم وازت متنفرم ونمیخوامت ای چربی های اضافه وحالا اینجام که با کمک خدا واستاد عزیز بازم بشم همون لیلای خوش اندام ومتناسب ان شاالله❤️🙏🙏🙏
سلام.وقتتون بخیر.
تمرین اول.
من در کمد لباسهام هنوز لباسی که برام گشاد شده باشه ندارم ولی خیلی راحت میتونم ببخشم واگه لباسی برام گشاد بشه به راحتی وبا خوشحالی این کار رو انجام میدم چون باور دارم بهترش وارد زندگیم میشه.
تمرین دوم.
خداحافظی با شخصیت چاقم.
خداحافظی من با شخصیت چاقم یک طومار شده وخیلی طولانی .
اینجا خلاصه ش رو مینویسم.
ای شخصیت چاقم الان ودر این لحظه میخوام با تو خداحافظی کنم چونکه دیگه دوست ندارم با تو همنشین باشم .نمیخوام دیگه از همنشینی با تو به من ضرر و صدمه ای وارد بشه.
ای شخصیت چاق من از تو متنفرم چون من رو وابسته به غذاها کردی ونگذاشتی که اختیار خودم رو در دست بگیرم ونتونم به هیچ غذایی نه بگم.
تو باعث شدی که نتونم لذت پوشیدن لباسهای زیبا را تجربه کنم و از خرید کردنهایم هیچ لذتی نبردم چون هیچ حق انتخابی نداشتم ومجبور بودم لباسهای تیره وسایز بزرگ بپوشم.
چقدر بخاطر تو با وجودیکه در مهمانیها عاشق رقصیدن بودم نتونستم این تجربه لذتبخش را داشته باشم چون از مسخره شدن میترسیدم وخجالت میکشیدم.
چقدر من عاشق اسب سواری بودم ولی تو نگذاشتی که با اعتماد به نفس در این رشته شرکت کنم.
ای شخصیت چاق من از تو متنفرم وبا تو خداحافظی میکنم چون باعث شدی سلامتیم به خطر بیفته واحساس سرزندگی وچابکی رو ازمن گرفتی .منی که یک فرد بسیار اکتیو وسرزنده بودم ودر جمعها همیشه شاد وبا نشاط بودم را تبدیل به یک فرد گوشه گیر ومنفعل کردی.
تو باعث شدی از خودم وخدای درونم فاصله بگیرم وبیشتر از اینکه عاشق خودم وخدا باشم عاشق غذاها بشم.
تو حتی نگذاشتی که کسب وکار مورد علاقه ام را راه اندازی کنم وتمان تمرکزم را معطوف به خودت کردی ونگذاشتی که بتونم روی هیچ هدفی متمرکز بشم.
خداحافظ شخصیت چاق من برای همیشه.
سلام استاد گرامی و دوستان عزیز
تمرین۱..کمد لباسی من بیشتر لباسهایی داره که مشتاقانه منتظرم اندازه امبشوند واونهارا بپوشم چون لباسها معمولا خیلی زود قدیمی میشن وزیبایی شون را از دست میدهند. چندتا از مانتوهای همکه مال روزهای اوج چاقی من هستند را رد کردم
تمرین ۲….دیگه با هیچکس در مورد چاقی واضافه وزن حرف نمیزنم مدام با همه دراین مورد صحبت میکردم البته بیشتر خواهرها ومادر و……در مورد چاقی خودشون میگن وروش ها وفکری که در مورد اضافه وزنشون دارند…دخترم میگه ماماناینو بخر من میگم نه منخیلی چاقماینبهم.نمیاد یا این منو چاقتر میکنه
تمرین۳….خداحافظ منچاق استاد درست میگن من در واقع عاشق تو بودم من در هیچ صورتی تورا رها نکردم وچه اشتباه فکر میکردم که تو باید خودت بری نه اینمن هستمکه باید تورا ترککنم این من هستمکه همش به تو اهمیت دادم توی خوردن به فکر توی چاق بودمکه گرسنگی نکشی توی ورزش وپیاده روی به فکر توبودمکه خسته نشی توهماتی رفتنها به فکر توبودن که بهت خوش بگذره حتی توی بارداریهام ودوران نوزادی بچه هام فکر میکردمبودن تو طبیعیه واز اون دوران طلایی وبهجت آور وتکرار نشدنی زندگیمفقط درد ورنجچاقی وسنگین خوب بیادممیاد..بخصوص که سر یه هوس مسخره بیماری تنفس گرفتمو کارم به دستگاه اکسیژن رسید توهمه چیزم را ازمگرفتی عاشق دوچرخه سواری ودویدن بودم ولی همش میگفتم با اینهیکل ولش کن بیشترین هزینه را برای دوخت لباس وخیاط میکنم ولی اون لباس هیچ زیبایی ندارد حرفهای من با تو تمامی ندارد خیلی خیلی آزارم دادی و متوجه نبود خیلی از خوشیها مرا ازم گرفتی نمیذاشتی به به حرف پیامبرم که رحمت للعالمین است درود خدا براو وخاندان پاکش باد است گوش بدهم و یکسوم از معده م را برای غذا وخوردنیها بگذارم…تو همواره نشاط را از زندگیم گرفته ایی وتمام ذهنم را مشغول کرده ایی خیلی بدی خیلی خودخواهی ودشمن من
برو برای همیشه برو …ترکت میکنم وصمیمانه وعاشقانه از من متعادل خورم دعوت میکنم تا بقیه عمررا باهم سلامت وشاد وسبک با نشاط زندگی کنیم خوشآمد من متعادل خور کمکم میکنی عزیزم بزرگی میگفت تعهد برکت می آورداینجا متعهد میشوم که فراموشت نکنم من متعادل خور من به امید برکت این تعهد
باسلام خدمت اقای جعفری وخانم خیری
تمرین اول.لباس هایی که نو بودند را باچند لباس سایز کوچکترعوض کردم وانهایی را که قابل استفاده بود راتنگ کردم ولباس های خیلی گشادرا دورریختم.
خداحافظی با من چاق
ای من چاق دیگر وقت خداحافظی رسیده نه فقط خداحافظی ازتو. خداحافظی ازتو وهمه ی مشکل هایی که برایم پیش اوردی ازوقتی تصمیم گرفتم باتو خداحافظی کنم ادم دیگری شده ام نه از درد های گاه وبیگاهم خبری هست نه از ناراحتی ها واسترس هایم برای پیداکردن لباس سایز بزرگ برای تو. وقتی به خداحافظی به تو فکر میکنم میگویم شاید دلتنگت شوم ولی وفتی به بلاهایی که سرم اوردی می اندیشم بیش ازپیش ازتو متنفر میشوم وقتی یادم می اید که به خاطر دستور تو پرخوری میکردم ویا بخاطر تو نمیتوانستم لباسهای که دوست داشتم رابپوشم وهمیشه لباسی می پوشیدم که سایز توباشد وزمانی که درمجالس همه ی عزیزانم هرلقمه غذایی که باید باشادی ولذت می خوردم راباعذاب وجدان خوردم وازان اصلا لذتی نبردم می بینم که اصلا امکان ندارد که حتی لحظه ای دلم برایت تنگ شود وبه تو فکرکنم امیدوارم توهم مراترک کنی وازمن دل بکنی هرچند اگر توهم نخواهی من خوشبختانه دیگرتصمیمم را گرفته ام وتورا ترک خواهم کرد خداحافط ای شخصیت چاق ازتو وهمه ی رژیم های عذاب اوردر این 20سال واز همه ی خجالت کشیدن ها بخاطر نگاه های اطرافیان که مرا ادم پرخور وبی اراده میدانستند ازهمه ی دوست داشته نشدنها به خاطرتو که باعث زشتی من شده بودی خداحافظی میکنم ولی الهی خدا حافظت نباشد ودیگر سراغ کسی نروی و به درک واصل شوی ای من بی فایده بدریخت وقیافه.
سلام اقای جعفری عزیز ونجمه دوستداشتنی مدتهاست دوستی دارم که یار گرمابه و گلستان من است همراهی که تفاهم عجیبی در تغذیه باهم داریم و ارزوی مشترکمان خوردن یک جعبه شیرینی تر با نوشابه فراوان است که البته هنوز محقق نشده😁 امروز تصمیم دارین در اینجا به این دوستی بیست ساله پایان دهم
بدرود نامه به همنشین گردالوی خودم دختر چاق درونم مدتهاست که دیگر از کنتر تو بودن لذت نمیبرم بارها خواستم از تو جدا شوم ولی پیوندمان قویتر از این حرف ها بود هرگاه خواستم رهایت کنم دلبری کردی حالا شیرینی بخور بعدبرو ورزش کن بسوزون ،مگه چقدر میخوای عمر کنی که نخوری،خیلی هم واق نیستی فقط شکم داری و هزار تا دلیل بی منطق دیگر ولی امروز دیگر نمیخواهم به حرفهایت گوش کنم بهتر است چمدانت راببندی و از زندگی من بروی ،به افراد مسن که نگاه میکنم همه پیرزنان چاق با عصاروی صندلی نشسته اند و نمیتوانند قدم از قدم بردارند در صورتی که افراد مسن لاغر سالمترند خودت بودی کدام را انتخاب میکردی . سلامتیم ،ظاهر زیبایم ،لباسهای قشنگ برایم از تو با ارزش ترن پس برو ودیگر برنگردلطفا
سلام به همگی🌻🌻🌻
●تمرین ۱: (خداحافظی با نشانه های چاقی)
امروز در حال گردگیری بودم و قدرتمندانه،هر لباسی که نمیخواستم رو یا ریختم دور یا بخشیدم و بخشی از این گردگیری همچنان باقی مونده که به امید خدا امروز ازش سربلند بیرون خواهم آمد.بخشیدم تا انرژی مثبت در اتاقم جریان پیدا کنه و به جاش چیزهای خیلی خیلی بهتر و ثروت و فراوانی های معنوی و مادی جایگزین بشه🌻
البته که مدتیست این روند بخشیدن و هدیه دادن وسایل نو و یا دور ریختن دور ریختنی ها رو در پیش گرفته بودم و بعد از گوش دادن به این جلسه قدرتمندانه تر این راه رو در پیش میگیرم،و این کار رو نه تنها با لباس ها،بلکه با سایر اشیایی که مورد نیاز نیستند هم انجام دادم،مثلا نوشت افزار های نو
چون خودم عاشق هدیه گرفتن اون هم کادو پیچ شده هستم این حس خوب رو به کسانی که میتونم انتقال میدم تا شادی به سمت خودم برگرده😍
●تمرین ۲: (خداحافظی با منِ چاق)
نکته ی ۱: (نامه ی پیشِ رو نه تنها پایان نامه ای بر شخصیت نامتناسب از نظر جسمانی خواهد بود،بلکه یک بدرود ابدی و بدون بازگشت با تمام عدم تناسب های روحیست،شخصیتی که پیش از این جلسه نپذیرفته بود که دارای باور نالایقی برای اهداف خود است):
این نامه،سوگ نامه نیست،بلکه بدرود نامه ایست ابدی.نه یک نامه ی عادیست که بخواهد با سلام و احوال پرسی های معمول و مرسوم شروع شود،و نه یک نامه ی عاشقانه است که بخواهد با ناز و نوازش به پایان برسد.
من تو را برای همیشه به دستِ سردِ خاک میسپارم و حتی در روز قیامت هم تو را نمیبینم.خود، واقفم که بارها از تو روی گرداندم و تو را پس زدم اما شاید محکم تر از آخرین دیدارها،در آغوش کشیدی و فشردی اَم.من معتاد به تو بودم؛معتاد به شکست،معتاد به ناراحتی،پریشان حالی و روحیاتِ آزار دهنده…
دیگر نمیخواهم در این باتلاق افکار پوچ و شوم دست و پا بزنم و ترحم انگیز به نظر برسم.من شاهکار خلقت خدایی هستم که جز خیر و فراوانی ها برایم نمیخواهد،اما تو مرا با شر و کمبودها همسفر ساختی و این پایانیست بر این سفرِ بد یمن …
❤آغاز سفر تازه الهی و عاشقانه❤
از خدای بزرگ بینهایت سپاسگزارم که به من کمک کرد تا بتوانم با شخصیت موردعلاقه و پسندیده ای آشنا شوم و شخصیت ضعیف قبلی را برای همیشه مدفون کنم،زیرا بدون خالق مهربانم این مهم میسر نبود.🌻🌻🌻
پ.ن:متعهد میشوم که طوری رفتار و برخورد کنم که انگار خیلی وقته اون شخصیت قبلی رفته و خبری ازش نیست، البته انکارش نمیکنم چون بخشی از زندگی من بوده است.
سلام به استاد بزرگوار و خانم خیری عزیزم و
دوستان همراه….
تمرین جلسه ۷_نامه خداحافظی به من چاق
سلام …من تا سن ۲۳سالگی دوست و همراه خوبی داشتم بنام تناسب اندام….باهاش حالم خیلی خوب بود اما بعد از ۲۳سالگی او رفت و تو آمدی ای منه چاق…
تو آمدی چون باور کرده بودم هرکی چاقه قویتره و ازدواج و زایمان باعث چاقی میشه.. وجود تو باعث ششد از دیدن خودم توی آینه خجالت بکشم این شکم بزرگ هدیه تو بمن بود چون من بنده و اسیر تو بودم و فرمانهایت را اجرا میکردم لایق این هدیه شده بودم…..
موقع عروسی نزدیکان بجای شادی و سرور غصه می خوردم که چطوری لباس تهیه کنم لباسهای مجلسی بازاری اندازم نبودن بخاطر شکم بزرگم….زیباترین لباسها را میدوختم اما توی تنم زشت بودن.
سر سفره اینقدر خواروذلیلم کرده بودی که حیرون میشدم برنج بخورم یا خورشت یا….به همه خوراکی ها چنگ میزدم و نجویده قورت میدادم انگار با بیل چاله ای بنام شکم رو تا خرخره پر میکردم..
طوریکه از فرط سنگینی نمیتوانستم سفره را جمع کنم کنار سفره میخوابیدم و چه حس بدی بمن دین میداد…..لامصب مگه مجبوری اینقدر بخوری !!
تو که با نصف این مقدار هم سیر شده بودی پس چرا بازم ادامه دادی به خوردن!!
تو دستور میدادی تا مرز خفگی بخورم و منم اجرا میکردم و زیر دست و پات له میشدم…
همکاران جدیدمم بمن میگفتن خانم فلانی کی میری مرخصی !!! همه فکر میکردن باردارم..
این حقارت رو تو برای من خواسته بودی….گودی کمر پیدا کردم بخاطر شکم بزرگم که به مهره هام فشار آورده بود…
هر وقت افراد متناسب رو میدیدم آه میکشیدم و میکفتم….خوش به حالت…
سالهاست به استخر نمیرم بخاطر همراهی تو.چون از اندامم خجالت میکشم….تمام فکر و ذکرم درگیر غذای وعده بعدی بود که چی بپزم؟
من عاشق تو شده بودم و خودم نمیدانستم…تو در همه شرایط کنارم بودی غم شادی تنهایی استرس…..نمیگذاشتی برای مشکلاتم راه حل درست پیدا کنم برای همه موارد فقط یک نسخه میپیچیدی…..غذا بخور….
مجبورم کردی لباسهای تیره بپوشم بلکه شکمم کمتر دیده بشه….چندبار تلاش کردم تورو از زندگیم بیرون کنم اما چون مسیر صحیح رو بلد نبودم مدت کوتاهی دوست عزیزم تناسب اندام برمیگشت اما مجدد تو با چرب زبانی گولم میزدی..
بخاطر رفاقت با تو لذتی از زندگی نبردم اراده و اختیاری از خودم نداشتم همه کاره تو بودی …
اعتراف میکنم بعد از ۲۰سال رفاقت با تو ازت خسته شدم و بیزارم…. بهترین روزهای عمرم را تباه کردی نتوانستم از جوانی با پوشیدن لباسهای زیبا لذت ببرم ….حالا برای همیشه از زندگیم بیرون برو که خیری ازت ندیدم…عمرم پولم جوانیم و ….صرف تو شد و تو در عوض بمن حقارت و حس پوچی و بی ارزشی و شکم بزرگ دادی… ناامید و خسته شدم از بس با متر دور شکمم را اندازه گرفتم و دریغ از یک سانت کاهش…
از امروز تو مرده ای تو را دفن میکنم دیگر راه برگشتی برایت نیست….لباسهایت را بخشیدم تادیگر بدانی چمدانت را بسته ام….حتی دیگر حرفی ازت نخواهم زد..
خدا برایم زیبایی و تناسب اندام میخواد اما نگذاشتی بهش برسم….همش توی گوشم نجوا میکردی که…. بخور بخور این تنها لذت و تفریحی هست که توی زندگی داری…..
حالا میدانم که لایق زیبایی و تناسب اندام هستم من لایق بهترینهایم و تو لیاقت همراهی منو نداری….چمدانت را بردار و برای همیشه برو…خداحافظ برای همیشه ای منه چاق…
سلام به دوست عزیزم تناسب اندام..به زندگیم
خوش آمدی……
جلسه ۷
تو خودم گفتم من که لباس که بخواد تو تنم گشاد بشه ندارم ..فقط یه دونه اون که همیشه می پوشم
ولی یه چیزی زهنم به خودش،مشغول کرد ..من کلا لباس نمی پوشم که اندازم من همیشه همیشه چیزی می پوشیدم که گشاد باشه راحت راحت لباس هآ من تن یک انسان ۱۵۰ کیلوی میشه
بست تصمیم گرفتم همه رو بریز م دور ..هر چیزی که من یاد چاقی و چاق شده میندازه و منگول میزنه بریزم دور
دیگه با خودم و هیچ کس و حتا تو تنها یهایم از چاقی حرف نمیزنم و بهش فکر نمیکنم فقط رادارهای زهنم باز میکنه تا پیامهای استاد بگیرم
نامه خدا حافظی
مریم چاق .مناصلا تو رو دوست ندارم و دوست نداشتم ..مریم چاق تو من خیلی ازیت کردی تو من افسرده و فرسوده کردی تو من از خودم دور کردی مریم چاق تو مریم از خصلت انسان بودن در آوردی و تو زهنش حرص و ولع غذا رو انداختی .مریم چاق تو رو دوست ندارم شخصیت تو دوست ندارم حماقت ها تو دوست ندارم ..مریمچاق تو منپیش همه سر افکنده کردی تو من شکستی تو من ازیت کردی ..تو رو دوست ندارم تو منوادار کردی دزدکی غذا بخورم تو من وادار کردی غذا رو از همه بیشتر دوست دارم .تو نتنها جسم آزار دادی روح و جسم من آزار دادی و شکستی
به قدری شکستم که قلب به درد آورد
مریم چاق من شخصیت و ماهیت تو رو دوست ندارم بس از تو برای همیشه خدا حافظی میکنم و ترکت میکنم
سلام ب استاد ودوستان پر قدرت هپی فت استاد اگ شما مثل ما اضافه وزن نداشتیدهیچ موقع نمیدونستید تو ذهن ما چی هست استاد شما ذهن افکار ماررا میخونید انگار میدونید ما چی میخواهیم بگیم ودقیقن مسیر عصبی به ما یاد آوری میکندچون ما هم آدم های چاق ک اضافه وزن داریم حال فرقی نمیکنه کم یا زیاد باشه اضافه وزن ولی در کل هم هم درد هستم وهمگی درد وابستگی ب غذاها را چشیدم دقیقن من از این نوع افرادی بودم ک زمانی ک مسافرت میرفتم ۵ کیلو اضافه میکردم تو یک هفته چون داخل ماشین فقط میخوردم در حد خفگی ولی الان دیگه رقیه مثل گذشته نیست در حد تعادل میخوره در هر جا دقیقن من مهمانی ها رادوست داشتم مخصوصن ماه رمضان میگفتم خدایا یکی منو افطار صدا کنه چی میشه ثواب داره😁من تعصب ب چند نوع غذا در هفته دارم ویا وعد صبحانه پنیر باشه باید قرمه سبزی باشه باید چای داغ باشه با قند طوری ک گاهی دوتا قند میخورم من اصلن اهل قهو ونسکافه نیستم من دقیقن در گذشته نمیدونستم احساس سبکی یعنی چی این احساس نمیشناختم من غذاها را دوست داشتم اگر مهمانی بود اگر چند نوع غدا بود من همه اونها را امتحان میکردم من یواشکی ناخنک به غذاها میزدم این کار من بود چه قد خواهر بزرگم ومادرم تیک می انداختن من تند تند غذا میخوردم حتی یک از عزیزان میشناسم ک یک ساندویج دوگاز میکنه من هم بلد نبودم بگم اشتها ندارم نمیتونم بخورم ومیگفتم چطور بعضیا میگن من اشتها ندارم خوش ب حالشون با کلاسن😁من هم وابستگی ب غذاها داشتم ولی ب قول استاد این وابستگی در همه ما فرق داره حالا کم یا زیاد ولی باید بپذیرم ک مننقص وابستگی ب مواد غذایی دارم باید بپذیرم ک وابسته هستم ب غذاها انکار نکنم من وابسته ب نوشابه بودم طوری ک باید نصف شب از رختخواب بلند میشودم یه قلوب میخوردم بعد می خوابیدم من الان اضافه نوشابه میریزم بیرون من ب چند نوع مواد غدایی وابسته هستم و زیاده روی باعث میشه حالم بد کنه از خدا میخوام کمک کنه قطع وابستگی کنم نسبت ب چای داغ نوشابه و بتونم صبحانه همه نوع مواد غذای بخورم من رقیه ۵۹ کیلو هستم استاد ممنونم بابت تمام زحماتتون تشکر🙏🙏
یکی دیگه از کارهایی که برای از بین بردن نشانه های آدم چاق انجام دادم آنفالو کردن چند تا پیج اینستاگرامی فروش لباس سایز بزرگ و پیج های لاغری با روش های مرسوم بود
سلام در مورد تمرین جلسه هفتم که نامه خداحافظی با چاقی هست از چند روز پیش که این فایل رو گوش دادم بالاخره با کمک خداوند و توکل به خدا امروز تصمیم گرفتم این نامه رو بنویسم و تا همیشه و تا آخر عمرم پایبند این نامه و خداحافظی همیشگی با چاقی باشم .
خداحافظ اضافه وزن،خدا حافظ نداشتن اعتماد به نفس،نداشتن عزت نفس،نداشتن لباسهای زیبا و خوش فرم،نداشتن شخصیت عالی و روحانی
من با خداحافظی همیشگی با چاقی و اضافه وزن میخام به کمک خداوند به عزت نفس بالا و اعتماد به نفس بی نظیری برسم و زندگیم رو در تمام ابعاد متحول کنم و به اوج موفقیت و خوشبختی برسم و خود واقعی و آگاهی درونم رو بیش از بیش پیدا کنم و فقط و فقط از زندگی واز مسیر رسیدن به این بهشت جاودان در دنیا و آخرت لذت ببرم وفقط هدف ام از زندگی در این دنیای زیبا و دوست داشتنی دانایی و زیبایی و نیکوی است من شکر خدا متوجه شدم که در این دنیا از طرف خالق کل آفرینش ماموریت دارم که از همه چیز و تمام لحظات فقط و فقط لذت ببرم تشکر گذار خداوند باشم و رسالت ام رو در این دنیا پیدا کنم و به انجام برسونم نه اینکه فقط به غذا و غذا فکر کنم و بخورم تا مرز خفگی و اگه هم نخورم اعصابم خورد بشه نه و صد البته نه که دیگه خداحافظ چاقی و پرخوری و هر چی رو خوردن خدا رو شکر که من ارزشمند و با لیاقت هستم و اول از همه خودم رو دوست دارم چون خودم جلوه ای از خداوند هستم و دوم خداوند و روح عزیز و آگاهی برتر وجودم رو دوست دارم و سوم تمام بندگان خدا رو وبرای همه بندگان خداوند آرزوی سلامت جسمی و روحی و عقلی و روانی و سعادت دنیا و آخرت و سربلندی و ثروت و نعمت و فراوانی و آرامش دارم.
خدا رو هزاران هزار بار شکر که در این مسیر نورانی و روحانی هستم وخواهم بود و سپاس فراوان از استاد عزیز و گرامی آقای جعفری که با آموخته های گرانبهای استاد دارم روز به روز پیشرفت میکنم. خدا رو شکر و هزاران بار شکر
در مورد لباس ها هم این رو بگم که من قبل از استارت دوره های هپی فت در رژیم اشتباه کالری شمار بودم و به خودم قول داده بودم لباس جدید نخرم…. و الان کمد لباسی ام پر از لباس های زیبایی است که منتظرم وزنم کم بشه تا بپوشم و لباس هایی که میپوشم الان یا تنگ هستن یا سایزم هستن… لباس های خیلی گشاد ندارم فعلا…. تا چند ماه آینده که وزن کم میکنم لباس هایی که گشاد شدن رو میبخشم و عکس میذارم حتماااا
نامهای به من چاقم
سلام همراه دیرین و وفادار و همیشگی من، ببخشید که می خوام باهات خداحافظی کنم چون تو رو لایق همراهی خودم نمی بینم. تو همیشه مایه حال بدم بودی پس چرا باید به همراهیت امیدوار باشم.
وقتی که نوجوان بودم همراهم شدی، تو اوج نوجوانی دلم میخواست بالا و پایین بپرم، کلاس های رقص زومبا برم و بدون اینکه نفسم تنگ بشه ورزش کنم ولی تو انقدر غذاها را در ذهن من با اهمیت کرده بودی که باعث میشدی لذت سنگینی غذا رو با لذت کلاس های شاد و جذاب رقص جایگزین کنم
وقتی به سن کنکور دادن رسیدم بهم گفتی حالا که میخوای درس بخونی برای اینکه انرژی داشته باشی باید غذا بخوری و میوه و آجیل و مغزیجات تا انرژی داشته باشی و درس ها رو بفهمی،
اما یه وقتا انقدر می خوردم که سنگینی بعد از خوردن نمی گذاشت درس بخوانم و من رو روز به روز از هدفم و رشته و دانشگاهی که میخواستم دورتر کردی.
دانشگاه که رفتم از اندام خجالت میکشیدم تصمیم گرفتم رژیم غذایی بگیرم و شروع کردم، ولی هر روز بیشتر از دیروز این را به ذهنم می گفتی که اگر لاغر بشی صورتت زشت میشی. همیشه توی اتاق پرو وقتی پشت هم درخواست سایز بزرگتر میکردم، تو همراهم بودی و می گفتی مهم نیست برو پارچه بخر و تو ذهنم این رو زیبا جلوه میدادی که اگه خودت بدوزی قشنگتره و به سلیقه خودت هستند لباس ها.
تو مهمونی ها و عروسی ها همراهم بودی وقتی کمر باریک بقیه رو می دیدم و من فقط دنبال پوشاندن عیب های اندام بودم،
میدونی ازت متنفرم تو تک تک لحظه های شاد به جای اینکه حالم خوب باشه یا تو فکر اندام بقیه بودم یاداشتم تا حد مرگ می خوردم و پرخوری عصبی داشتم.
همیشه وقتی از تخت پا میشدم به دلیل اضافه وزن و حضور تو لنگان لنگان راه می رفتم و اکثر اوقات پادرد بودم ازت می خوام خداحافظی کنم چون باعث شدی همه من را مسخره کنند، بهم توهین کنند، به خاطر اضافه وزن و اندام و من هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشم، ازت متنفرم چون همیشه مثل اسب روی تردمیل در حال دویدن بودم و سنگینی نگاه بقیه رو روی خودم حس میکردم که تو ذهنشون میومد که این تپل گنده هیچ وقت لاغر نمیشه. ازت متنفرم که من رو همیشه محدود کردی برای انتخاب لباس انتخاب نوع ورزش و… تو را می خواهم بندازم سطل آشغال چون همیشه شال می پوشیدم تا روی شکمم رو بپوشونه و دست از روسری های زیبا و جذاب میشستم. حالم ازت بهم میخوره و می خوام به اهداف بالاتری فکر کنم و ذهنم را برای رسیدن به اهداف بزرگتر متمرکز کنم، تا اینکه همیشه درگیر نوع غذا، زمان غذا، کالری غذا باشد. هر وقته داشتم فیلم میدیدم میخواستم با خوردن لذت ببرم هیچ لذتی از آموزش های فیلم دیالوگ های فیلم و بازی بازیگران نمیبردنم. ازت متنفرم پس باهات خداحافظی می کنم تا به اهداف بزرگ زندگیم برسم تو دیگه هیچ جایگاهی توی زندگی من نداری پس خداحافظ واسه همیشه و آن جمله معروف (بری دیگه برنگردی) یعنی من دیگه نمیزارم برگردی پس برو توی سطل آشغال
سلام ب استاد جعفری عزیزان پر قدرت هپی فت استاد من عید امسال باشروع سال جدید ک تو تثبت وزن بودم تمام لباسهای سایز بزرگ انداختم بیرون من همیشه اگ لاغر میشودم لباسام تنگ میکردم دوسانت نگه میداشتم میگفتم چاق میشم دوباره حتی ب خیاط میگفتم دوسانت زاپاز نگه دار شاید چاق بشم چون من دایم درحال کم زیاد کردن بودم اولین بار من ۴ ماه تو تثبت وزن موندم اون هم با ده کیلو وزن 😍😍😍خودم باید ب خودم وروش استاد تبریک بگم ک تنوستم با کمک استاد ب تناسب اندام ماند گار برسم نامه من رقیه به رقیه چاق ک در گذشته بود واین شخصیت چاق بیمار گذاشته کنار ….سلام رقیه چاق ک در گذشته بودی وپراز احساس بد وحال خرابی بودی رقیه که در گذشته بود ۱۰ کیلو اضافه داشت ۱۲ سال ده کیلو با رقیه بودهمیشه با خودش ده کیلو اضافه وزن حمل میکرد وبا خودش میبردمن اکثر اعضا فامیل وخانواده ام اضافه وزن دارن وچون من نسبت به اونها اضافه وزنم کمتر بود هیچ کس منو به عنوان چاق قبول نداشت ولی من خودم میشناختم من اگر به هرکسی هم دورغ بگم به خودم نمیتونم بگم من ده کیلو اضافه وزن داشتم رقیه گذشته ک رقیه پرخور بود وعاشق شیرینها کیکها مواد شیرین ک زیاد دوست داشت رقیه گذشت همیشه با ولع وحرص ومثل کسی بود ک انگار قحطعی زده بود انگار تا به حال مواد غذایی ندیده بود رقیه از این شخصیت متنفر بودرقیه گذشته ته مونده غذای بچه هاش میخورد رقیه گذشته دایمن سر یخچال بود ب هر بهانه کنار یخچال بود کار جز خوردن وریزه خوار نداشت رقیه گذشته دو روز هیچی نمیخورد تا گرسنگی بکشه تا یه مهمونی یا جاهای میرفت پراز غذاهای رنگارنگ بود جشن بگیره وتاخرخره بخوره من شخصیت گذشته رقیه دوست نداشتم رقیه گذشته مثل ادم های معتاد وبیمار رفتار میکرد با حرص ولع غذا میخورد با احساس سنگین وسرزنش خودش از سر سفره بلند میشودرقیه چاق گذشته پراز باورهای سمی ومخرب بود ک چون بقیه چاق هستن تو باید چاق باشی وتوهم مثل مادرت باید پیر شودی چاق باشی وفرسود خداحافظ رقیه گذشته ک ۶۹ کیلو بودی وپراز باورهای منفی وسمی ک اعتیاد ب مواد غذایی ورفتار بد غذایی داشت با هپی فت محاله دیگر تو روببینم محاله من با افتخار با هپی فت رقیه با شخصیت جدید ۵۹ کیلو هستم وسالم پر از انرژی
سلام به خانواده هپی فت بی نظیر و خالق این خانواده زیبا استاد جعفری عزیز و نجمه مهربانم
اول از هرچیزی من هر جلسه رو که گوش میکنم فوقالعاده است و واقعا نمیدونم چطوری احساس عالی خودم رو بیان کنم.استاد عزیزم سخن از زبان ما می گویید .واقعا اشرف به همه باورهای چاق کننده .شما ریشه ای عمل میکنید بسیار سپاسگزارم از شما
در مورد لباس های گذشته خودم من همه رو بخشیدم و خودم رو از بند وابستگی رها کردم خدارشکر
نامه خدا حافظی با شخصیت چاق خودم
خدا حافظ برای همیشه ای شخصیت چاق من دیگه اصلا اصلا دوست ندارم ببینمت چون پراز رنج و ناراحتی بودی برام باعث شدی که من خودم رو خود مهربان و عاشق و متناسب و پر از زیبایی رو از یاد ببرم همش نجوا میکردی که چی بخورم چی نخورم و فراموش کرده بودم برای چی پا به این دنیا گذاشتم وقتی باهام بودی اعتماد به نفس نفس من رو گرفته بودی وهمیشه ناراحت بودم کم انرژی و یه معتاد که فکر ذکرش غذا خوردن و غذا پختن بود با دیدن آدمهای چاق توی محیط کاری خودم که برای آب درمانی میو مدن واقعا غمگین می شدم بعضی ها شون قادر به راه رفتن نبودن و بدن های پراز درد و رنج رو با خودشون حمل می کردن وقتی به اونها توج می کردم به خودم می گفتم ببین آینده تو به زودی همین میشه اگه دوست داری بازم این شخصیت زشت و به درد نخور رو نگه داری همین روش زندگی رو ادامه بده و الان با قدرت فراوان میگم که برو برای همیشه ازت متنفرم تو همش ناراحتی پراز نجواهای شیطانی بودی وبه بزار رو راست بگم که توخود شیطان بودی خدا حافظ
در مورد اینکه آیا من به خردی رسیدم که با این شخصیت شیطانی خدا حافظی کنم ؟
بله با قدرت زیاد در کنار هپی فت بی نظیر روز به روز به خرد بیشتر دست پیدا میکنم و روز به روز تمرین میکنم که بهترین نسخه خودم رو بسازم وبه شخصیت الهی خودم برسم
من امروز تونستم جلسه هفتم رو با دقت گوش کنم وخدارو شکر می کنم که در کمد لباسم لباس گشاد ندارم.
برعکس لباسهای دارم که مدتها است آرزوی پوشیدنشان رو دارم.
کافیه ۷تا۸ کیلو دیگه از وزنم کم بشه تا لباسهای که دوستشون دارم بتونم بپوشم وبرای اون، لحظه شماری میکنم.
از خود چاقم خداحافظی میکنم که اصلا اصلا دیگه جرات نکنه سراغم بیاد وباعث حس بد درمن بشه وسلامتی من رو به خطر بیاندازه ومن رو تبدیل به یک آدم شکمو که به جای لذت بردن از لحظه های زندگی، در فکر لذت بردن از غذا بشه، وخوشحالم از اینکه دیگه بهش اجازه نمیدم که وقتی برای خرید به سوپر مارکت ومیوه فروشی میرم من رو وادار با خرید بیش از حد کنه که مجبور بشم برای تخلیه روانی خودم برم سراغشون.
به من چاق گفتم که ازش بدم میاد ودیگه سمت من نباید بیاد ودر خونه رو به روش محکم بستم وگذاشتم پشت در بمونه تا دیگه سراغم نیاد وازش نمیگذرم که گاهی میره تو جلدم وگولم میزنه…. نه دیگه گول نمیخورم..
بااین حس سبکی که این دوماه داشتم حالا خیلی بیشتر خودم دوست دارم وبا من چاق خداحافظی میکنم برای ابد
حالا که فهمیدم که میوه ها هم چاق کننده هستند ازشون خواستم که کمتر من وسوسه کنند وبه من کمک کنند که راحتر با من چاق خداحافظی کنم.
خداحافظ من چاق تا ابد….
سپاس ودرود امین جعفری عزیز🙏🙏🙏
با سلام و شب بخیر خدمت همه همراهان عزیز هپی فت
خدمت تون بگم که الان چند سال سایز من 48 بود تا اینکه توی این یکسال کرونا 50 شد ولی من به هر بدبختی بود همون 48 ها رو میپوشیدم🤦♀️ خصوصا لباس های اداری و چون محیط کار هم چادری هستم تنگی شون مشخص نبود😅🙈 تا اینکه از اسفند که وزن کم کردم الان همون 48 ها اندازه ام شدن البته خب راحت و خوب هستن مثلا قبلا دکمه شلوار هام بسته نمیشد و زیپ شلوار تا نصفه بالا میومد😓 ولی الان خداروشکر همه خوب شدن و حتی تا اندازه ای یکم گشاد .بنابراین اصلا لباسی ندارم که بخوام ببخشم 🥰 البته تقریبا 4 سالی سایزم 46 هم شد😓 و دو سه تا مانتو 46گرفتم که بعدا دوباره چاق شدم همون 48 اونا رو بخشیدم ولی یکیشون رو نگه داشتم چون خیلی رنگش رو دوست دارم سبز زیتونی هست، منتظر روزی هستم که ان شالله در ماه های آینده بتونم مجدد ببوشم🥰😍
سلام اقای جعفری ونجمه عزیزم درمورد تمرین شماره ۷ باید عرض کنم که من همه لباس هایی که برام گشاد شده بود بخشیدم ولباسی که اول دوره فرمودید تهیه کنیم باسایز کوچکتر خداروشکر اندازم شده من حتی انگشترم رو کوچیک کردم ولی چون سایزم کوچیکتر شده دیگه فروختم که جایگزین یک انگشتر سایز وزیبا بخرم .تمرین دوم نامه وخدا حافظی باچاقی .سلام چربی های نامهربان که سالیان سال درپهلو ها وشکم من جای گرفته بودید وباعث شده بود کهاعتماد به نفسم پایین بیاد .ترس داشتم که در جشن های عروسی دیده شوید وپشت گن های کشی قائمتون میکردم چقدر دراتاق پرو اذیت میشدم هر شلوارو لباسی میپوشیدم شما از یک طرف بیرون میزدید وبعداز خرید کلی شب گریه میکردم هر تلاشی میکردم من رورها نمی کردین .یادمه شب به دنیا اومدن دخترم وقتی رفتم روی ترازو وعدد۷۵ رودیدم حالم بد شد وقتی دختر نازم رو بغل کردم گفتم خدایا چطوری این همه وزنم روکم کنم شما اینقدر ذهنم رو مشغول خودتون کردین که از بغل کردن دخترم لذتی نبردم ولی خداروشکر که من وابستگی به غذاها خیلی خیلی کم شد وشما بار سفر بستین ورفتین خدانگهدارتون من میزبان بدی بودم وهر روز با الفاظ بد صداتون میزدم چون من لایق این اندام بودم ومن هرگز وهرگز نمیپذیرمتون دیدار به قیامت
تمرین سوم جلسه ی هفت : نامه ای به آدم چاق خودم :
خداحافظ… آدم چاق درون من ، شخصیت و کردار و افکار و باورهای چاق من…. دوستت ندارم و میخوام ترک ات کنم ، چون اولین و بدترین و بزرگترین آسیبی که به من رسوندی این بود که منو دچار و درگیر کردار و رفتار و افکار و باورهای زشتی کردی که در شأن اشرف مخلوقات و خلیفه الله نبود و از ذات اصیل الهی خودم و سپس از اصل خلقتی که خدا برام ساخته بود و اون هم تناسب اندام اورجینال و زیبا ، هروز دورتر و دورترم کردی و به قهقرا بردی…، و منو از درجه ی بالای انسانی به پایین ترین درجه کشوندی …میخوام ازت جدا بشم و ترک ات کنم ، چون تمام لذت های دنیا و مستی کردن ها رو توی غذاها و خوردن زیاد برام خلاصه کردی … و غذاها نقش مشروبات الکی رو برام داشتند و مست و خمارشون بودم …و از گرسنه شدن بترسم و اصلا احساس گرسنه شدن واقعی رو تجربه نکنم و از یاد ببرم که گرسنگی واقعی یعنی چی ؟؟؟؟…ازت بدم میاد چون منو وادار میکردی که هر وقت هیجان زده شدم فقط و فقط از غذاها به مقدار زیاد بخورم که نتیجه اش بی حس شدن عقل ام و موندن در همون درجه ی پایین احساس بود ، در حالی که خدا میخواست ، من بعد از هر احساس شادی و هر احساس غم ، تجربیاتی رو کسب کنم و یک درجه بالاتر برم …ازت جدا میشم و ترک ات میکنم ، چون یک عمر برای توجیه کردن کردار و رفتار غذایی زشت خودت ، چربی ها و شیرینی ها رو عامل چاقی جسمم ، در نظرم جلوه دادی و اونا رو مقصر گرفتی و به من دروغ گفتی و منو از روغن و شکر و چربی ها ترسوندی و گفتی اینا چاق کننده است … ترک ات میکنم و تنهات میذارم چون کاری کردی که خودم رو فرد بی اراده و ضعیف النفس در مقابل غذاها بدونم … ازت فاصله میگیرم چون وادارم میکردی در مقابل تعارف های غذایی دیگران ، با اینکه هیچ میلی نداشتم و گرسنه نبودم ، به دروغ به من بگی بر دار .. ، وگرنه ناراحت میشه و به خاطر شکم بارگی خودت ، عزت نفس منو قربانی میکردی ، ازت فاصله میگیرم و ازت جدا میشم ، چون سالها تلاش کردی که رفتار و کردار و باورهای غلط و اشتباه خودت رو زیر نقاب رژیم و ورزش و پیاده روی و دمنوش قائم کنی… دیگه دوستت ندارم و ازت جدا میشم، چون سالها بالاترین درصد درآمدهای زندگیم رو صرف خرید آذوقه کردم و منو از گرسنگی و ضعف و بیمار شدن جسمم و کمبود ویتامین ها ترسوندی ، که حالا کمترین پس اندازی برای خودم ندارم که برای لحظه ی حال شادی کنم ، و برای امروز زندگی کنم …ازت بدم میاد چون خیلی جاها تحقیرم کردی ، و واقعا بارها و بارها بابت چربی های بدنم مورد تمسخر و عامل خنده و دست انداختنم توسط دیگران قرار بگیرم ، یادم نمیره ، اون خاطرات نفرت انگیز رو …ترک ات میکنم و رهات میکنم ، چون برای توجیه کردن و سیراب کردن وجود هیولایی خودت ، مصرف میوه های تابستونی و سبزی ها و سالاد ها با حجم بالا رو برام عادی و بی عیب جلوه دادی… ازت بدم میاد چون هر مراسمی دعوت میشدم ، هم جسم ارزشمند خودم رو ، و هم وقار و شخصیت خودم رو ، مثل سگی که منتظر پرت کردن استخون باشه ، له له میزدم و برای هر کس و بی کس بالا و پایین میپریدم بلکه مقدار بیشتری از اون غذا بهم برسونه و ظرف غذا با خودم حمل کنم …ازت دوری میکنم ، چون کاری کردی که ناخودآگاه ، با کسی دم خور و همراه و رفیق بشم که 150 کیلو وزنش بود و تمام ثانیه های زندگیش توی خوردن خلاصه میشد و من هم تمام تعطیلات هفته برای هرچه بیشتر ، پختن و خوردن همراهی اش میکردم ، و افتخار ما این بود که هر شب عکس انواع غذاهایی رو که توی خونه و یا توی رستوران می خوردیم رو برای هم بفرستیم و تمام فکر و ذهن ام رو با این مسائل احاطه کرده بودی ، که اون رفیق من حتی حاضر نبود بپذیره که چاقه… خداحافظ شخصیت چاق من ، چون کاری کردی که مطالعه کردن ، شکرگذاری کردن از خدا و داشته های زندگی ام رو از یاد ببرم ، و فقط به نداشته هام فکر کنم .اونم با این ترفند که هر وقت یخچال خونه خالی میشد ، کل زندگی رو زیر سوال میبردم و ناخودآگاه چشم و عقل ام به روی داشته هام بسته میشد و احساسم همیشه بد بود … ازت بدم میاد چون از موضوع بارداری من سو؛ استفاده میکردی ، که هروز سر همسرم غر بزنم که امروز باید اینو بخورم ، فردا باید اون رو بخورم … وگرنه ال میشه و در سن کم به مرز دیابت بارداری برسم … در حالی که اون درخواست های من برای یک جنین کوچولو نبود ، بلکه برای سیر کردن اون هیولای سیر نشدنی وجود تو بود …ازت خداحافظی میکنم چون وادارم میکردی اونقدر بخورم که بعدش به بدترین احساس سنگینی برسم که بعدش در بقیه ساعت روز حالم بد باشه و در حال سرزنش و فحش و ناسزا گفتن به خودم به سر ببرم تا نتونم به کارها و اهداف بعدی ام برسم …ازت بدم میاد چون باعث شدی ، هر دفعه که برای خرید لباس برم ، فقط حسرت بکشم و هی دائم از اتاق پرو ،درخواست سایز بزرگتر بدم و سر آخر بدقواره ترین اش رو بپوشم که توی سن جوونی عین ننه بزرگ ها لباس بپوشم…ازت بدم میاد چون سالها حسرت پوشیدن پالتوهای شیک رو به دلم گذاشتی ، چون چاق بودم ، هیچ وقت جرئت خریدن و پوشیدن یک پالتو رو نداشتم و می ترسیدم که چاق تر نشونم بده ،آرزوی پوشیدن رنگ روشن رو به دلم گذاشته بودی ، و برای کمتر نشون دادن چربی هام لباس های رنگ تیره بپوشم، در واقع برای پنهان کردن خودت ، وادارم میکردی که پشت رنگ ها پنهانت کنم .دوستت ندارم چون توی مجالس و عروسی ها، عوض اینکه آزاد و رها و شاد باشم و تفریح کنم ، با حسرت به کمر باریک دیگران موقع رقصیدنشون نگاه کنم و یواشکی چربی های دور کمر خودم رو وجب کنم و غصه بخورم …ازت بدم میاد چون باعث شدی توی خونه جلوی همسرم واسه کمتر نشون دادن حجم شکمم، کمتر جلوش راه برم یا به زور شکمم رو جمع کنم و راه برم ، کاری کردی که حتی به شوخی به من بگه خرس گنده …ازت بدم میاد چون واسه توجیه کردن خودت ، هی دائم در گوشم گفتی ، چاقی باعث خوشکلی فرم صورت و کوچیکتر شدن بینی و لب و دهنت میشه ، در حالی که واقعیت این بود وقتی چاق هستی ، همه چیزت به نسبت چاقه و مثل ورم کرده ها میمونی و قب قب زیر گلو داشته باشی … و این نجواها فقط برای توجیه کردن ، و موندن و رشد کردن وجود هیولایی خودت بود ، نه اینکه دلت به حال زیبایی صورتم بسوزه…ازت بدم میاد چون کاری کردی که دیگه حتی یک عدد شیرینی ساده هم نمی تونستم بخورم ، و از بس به من فرصت هضم و سوزاندن چربی ها رو نمیدادی و تند تند عین یک ارباب ظالم، دستور میدادی و من کورکورانه و ذلیل وار و عین یک برده اجرا میکردم ، شدم مثل معدن چربی که به شوخی ، عنوان کوهان شتر رو به من بدن و از این دست شوخی های زجر آور باهام بکنن…ازت بدم میاد چون وقتی میخواستم با همسرم برم بیرون گردی ، حتما باید داخل ماشین رو پر خوراکی میکردم ، عوض لذت بردن از کوه و طبیعت ، همش به فکر جنبیدن و نوشخوار کردن باشم …ازت بدم میاد چون هر وقت میرفتم جلوی آینه ،با دیدن دور شکم و ران و پهلوهای خودم دقایقی احساس بد بهم دست بده … ازت بدم میاد چون هر وقت تنها میشدم و روی مبل خونه دراز می کشیدم که دقایقی استراحت کنم ، ناگهان دست می کشیدم به پهلوها و چربی هامو اندازه گیری میکردم و رنج میکشیدم… ازت بدم میاد چون کم کاری تیروئید رو بهونه ی چاقی ام قرار دادی و تا تونستی شکم بارگی کردی …ازت بدم میاد چون باعث شدی که صبح ها وقتی از خواب بیدار میشدم عین پیرزن 90 ساله کف پاهام درد میگرفت و لنگان لنگان راه برم …ازت بدم میاد چون کاری کردی در اوج جوونی مدت زیادی درگیر کمر درد و زانو درد بشم و توی بارداری قبلیم تا حد فلج شدن پیش رفتم ، و به دروغ به من می گفتی چون گودی کمر داری ، این باعث درد کمرت شده … و خودت رو توجیه کردی… دوستت ندارم ، چون همیشه به من دروغ گفتی که آدمهای متناسب اورجینال، عمدا کم غذا میخورند و به خودشون زجر میدن ، در حالی که اصلا اینطوری نبود ، اونا متعادل و بر پایه ی ذات اصیل انسان گونه غذا می خوردند و این تو بودی که از کلمه ی « کم » استفاده کردی تا منو گمراه کنی و از تعادل خارج ام کردی و چشم و عقلم رو به زیاده روی عادت دادی و پرخوری برام بدیهی شد …ازت بدم میاد چون ، کاری کردی که تصویری که از سن پیری ام توی ذهنم ترسیم کنم ، یه زن چاق ، عصا به دست ، با پا درد و کمر درد و لنگان که محتاج کمک دیگران هست ، ولی حالا خودم رو در پیری یک زن لاغر اندام ، صاف و سالم و پر تحرک بدون اینکه به کسی نیازمند باشم ، تصویر دارم . و واقعیت هم همینه….تو وادارم کردی یک قفسه ی خوراکی و آذوقه توی فضای خونه برات طراحی بشه ، ولی یک قفسه ی کتاب و کتابخونه نداشته باشم ..تو کاری کردی که توی بازار گردی ، بیشتر کانون توجه من به سمت فروشگاه سوسیس و کالباس و مواد غذایی و شیرینی سراها باشه … ولی کتابخونه ی شهر ، مساجد و فرهنگ سراها و کانون پرورش و فکری ، جز متروکه ها باشه و حتی تربیت فرزندم رو هم با این افکارم پیش ببرم ، حتی یکبار هم تمایل نداشتم که به بنرهای سطح شهر که برای شرکت در همایش ها و سخنرانی های علمی و یا کنسرت ها بود توجه کنم و براشون هزینه کنم ….
تو کاری کردی که برای کم رنگ کردن جلوه دادن اندام چاقم ، به شدت صورتم رو آرایش کنم که توجه دیگران از اندام نامتناسبم به سمت رنگ و لعاب ظاهرم بره …. هیهات … هیهات … که چه ها نکردی …؟؟؟ و حاشا به غیرتم که باز هم بخوام باهات بمونم و ازت جدا نشم … که اینبار اگر بخوام باهات بمونم مقصر تو نیستی ، بلکه ایراد از غیرت منه … ایراد از پرده ای هست که خودم به روی گوش و چشم و عقلم کشیدم …و خدا حق داره که اینبار منو رها کنه … تمااااام
تمرین جلسه هفتم:
نامه ای به خود چاقم
سلام دشمن دوستانه من, سلام قدیمیترین همراه من من و تو خیلی وقته هم پا و همراه هم هستیم اولین جایی که حس کردم هستی فکر می کنم هفت یا هشت سال داشتم در یک جشن عروسی کسی با لحن تحقیر آمیز یادآور شد که تو با منی. بعدها هم تو با من بودی هر وقت ما در نبود و من سر قابلمه میرفتم هر وقت دزدکی غذا میخوردم هر وقت همه پول توجیبی مرا خرج خوراکی میگردم حتی هر وقت که از کیف مادر پول برمیداشتم و غذا می خریدم
حتی وقتی بزرگ شدم هر وقت که ناراحت میشدم تو با من بودی به من یادآور میشدی که تفریح و خوشگذرانی صرفاً در خوردن معنی می یابد مرا وادار می کردی که تنهایی به رستوران ها و کافه ها برم رفتاری که اگر برای دیگران آشکار می شد خجالت زده ام می کرد
رابطه بین من و تو توی همه این سالها شبیه الاکلنگ بود گاهی من به تو چی بودم گاهی تو به من چیره ولی تو مثل یک سایه روی من افتاده بودی هر وقت خودم رو توی آینه دیدم تو اون جابودی. و هر جا تو پر رنگ تر بودی حال من بد بود خودمو دوست نداشتم و دلم میخواست بمیرم.
دقیق تر که نگاه می کنم تو مثل یه موجود ای بودی که از من تغذیه می کردی از عزت نفسم از میزانی که خودم و باید دوست داشته باشم.
امروز همین الان که دارم اینو مینویسم تو به اندازه کافی بزرگ شدی ولی من تصمیم دارم که بند ناف تو را از خودم ببرم من نمی خوام باهات در جنگ باشم اما فقط می خوام تقویت کنم من نمی خوام باهات بجنگم با همه روشهای مختلف مثل رژیم و ورزش سخت پوشیدن لباس هایی که تو رو بپوشونه و….
تو بخشی از من بودی و هستی من تو را می پذیرم و انکار نمی کنم ولی فقط دیگه نمیخوام تقویتت کنم دیگه نمیخوام تو منو پیش خودم تحقیر کنی
ازت خواهش می کنم همکاری کن و خودت هم به کمرنگ شدن خودت کمک کن
با همه سیاهی دوست دارم نفس
سلام به استادی که الحق و الانصاف ، یک پزشک واقعی و کار کشته برای ذهن یک فرد چاق هستید ، تمرینی که برای این جلسه در نظر گرفتید ( بیرون کردن لباس های چاق از منزل) با انجام دادنش ، محکمترین و قوی ترین طناب وابستگی به اون شخصیت چاق رو پاره میکنه ، و عجب معیاری فوق العاده ای هست برای آزمودن درجه ی ایمانمون به رسیدن به تناسب اندام و اندازه گیری میزان نفرت و اندازه گیری درجه ی خواستار جداییمون از اون آدم و شخصیت چاق !!!… در انجام دادن این تمرین هرچه قدر دست و دل کمتر بلرزه نشان از میزان علاقه مندی ما به تبدیل شدن به یک فرد و یک شخصیت جدید عالی تر و نفرت از اون شخصیت قبلی داره … در مورد خودم باید بگم ، که من قبل از آشنایی با این دوره ، یک سال آخر به خاطر اندام چاقم دیگه برای خودم لباس نمیخریدم مگر در موارد اجبار و به اصطلاحی خودم رو تنبیه میکردم ، و حتی چند دست لباس سایز کوچیک می خریدم که به اون سایز برسم و بپوشم . و چون موفق نمی شدم ، هدیه میدادم به افراد لاغر خانواده … و خدا روشکر بعد از آشنایی با آموزه های شما ، با اشتیاق تمام لباس های گشاد( از مانتو و شلوار لی و لباس های تو خانه ایی گشاد رو همه رو هدیه دادم . ولی امان از زیرکی شما استاد عزیز که از تمام نجوای ذهن ما با خبر هستید ، حقیقتا لباس های شب عروسیم ( واسه یادگاری) و مجلسی هایی که خیلی قیمت بالا بودن رو تو کمد لباس همچنان آویزان نگه داشتم ، البته چندین بار قصد کردم که توی سایت برای فروش بذارم ولی بازم دست نگه داشتم ، حالا خدا میدونه که ذهن ناخودآگاه من چه خوابی برام دیده بود ، والله شوکه شدم که عجب قدرتمنده این ذهن ناخودآگاه چاق … همچنان میخواد یه یاد و خاطره و رد پایی از خودش جا بذاره… امروز با قاطعیت تصمیم گرفتم که اهدا کنم ، اگر هم حریف اون ذهن منفعت طلبم نشم ، حداقل به قیمت پایین بفروشمشون … که دیگه اثری نمونه ….ولی تلاش میکنم که اهدا کنم که بمیره این نفس سرکششششششش به امید خدا….
و.تمرین شماره ی دو : یادم هست که اون موقع که چاق بودم همش از چاقی و مریضی صحبت میکردم ولی وقتی وارد دوره ی شما شدم و لاغر شدم ، کلی حرف از این و اون شنیدم ، یکی میگفت تا این حد لاغری خوب نیست ، یکی میگفت مریض شدی برو آزمایش بده ، یکی میگفت صورتت لاغر شده ، سر سفره تا میتونستن زیر نظرم میگرفتن که چرا مثل قبلا نمی خورم و خلاصه از این دست سنگ ها زیاد پرتاب شد طرفم ، ولی من در مقابلشون اونقدر اندام خودشون رو زیر سوال میبردم و اونقدر از مزایای حال خوبم و سبک شدن حرکات و تحرکم و از راحتی جسمم براشون می گفتم که سر آخر ، بعد مدتی دیگه هیچکس به من تعارف های غذایی الکی نکرد ، هیچکس از طرز خوردن ام تعجب نکرد ، دیگه عکس های غذاهای رستوران و مهمونی ها برام ارسال نشد به طوری که انگار همه رفتارشون با من ، و طرز حرف زدنشون با من تغییر کرد، تمرین شماره ی دو ، دنیا و شرایط اطرافت رو هم تغییر میده …که خیلی قدرتمند میکنه آدم رو ، همه با سبک شخصی تو آشنا میشن و احترام ویژه ای قائل میشن…
با تشکر فراوان از استاد عزیز و زحمتکش…
بادرود خدمت استادامین جعفری عزیزونجمه جان مهربان ودوستان عزیزهپی فت .جلسه هفت رووقتی گوش دادم برگشتم به روزهای اولی که وارد دوره شده بودم خداییش من ازاولین جلسه ایمان صددرصد داشتم که موفق خواهم شد وباخودم عهدبستم ایندفعه باتعهد وتکرادوتمرین وتداوم به نتیجه برسم وخداروشکر که تونستم .استاد من لباساموهرکدوم که قابل تنگ کردن بود بخصوص شلوارهاهموروتنگ کردم وخیلیهاشونوبیرون دادم وجالبه ابتدای دوره دوتاشلوارگرفته بودم چون خیلی خوشم اومده بودولی کوچیک بودن والان ازاونهابراحتی استفاده میکنم .من لباسهای گشاد نمیپوشم .
من متعهد میشم که درمورد چاقی وعوارض ومشکلاتش صحبتی نکنم ومدام درموردتناسب اندام وخوبیهاش بگم وخداروشکرموفق هستم چون دوستانم باحرفام به هپی فت علاقه مند شدن .
درمورد نامه به من چاقم :بدن عزیزم واقعا ازت عذرخواهی میکنم که باچربیهای اضافی هم ازریخت افتاده بودی وهم کلی عذاب میکشیدی .من متعهدمیشم هرلحظه به توبیندیشم ورفتارهایی انجام بدم که توارامش داشته باشی غذاهایی روبخورم که برات مفید باشه ودرهرلحظه به خودم یاداوری میکنم که متعادل بخور وسبک باش .این تعهد تازمانی که هستم پابرجاخواهد بود توهم همراه من باش .باسپاس
فایل ۷ اپدیت لاغری با جراحی ذهن
⚘درود و مهر امین جعفری عزیز و بانو نجمه خیری عزیزم
امروز فقط به روزهایی که با چاقی گذشت با لبخند نگاه می کنم دیگر از خاطرم رفته اند انگار نبودند
و این اتفاق زیبای فراموشی وقتی در من افتاد که من با کمک هپی فت خود واقعی ام را لیاقتمندی و ارزش های والایی که دارم را شناختم و درک کردم
حالا چقدر خوشحالم که داستان غم انگیز زندگی من اگر چه اتفاق افتاد اما حقیقت نداشت و انگار واقعا داستان بود
من اصلا با شخصیت چاقم هیچ وقت در صلح و آرامش و لذت نبودم تا بخواهم امروز دوباره به آن برگردم چطور می شود چیزی را که اصلا دوستش نداری دوباره طلب کنی اصلا نمی شود
با وجود این احوال اما با صلح و آرامش این شخصیت را رها کردم و با ساختن دیدگاه ها و باورهای جدید و قدرتمند موفق به تغییر رفتارهای خود شدم و نتیجه ای را خلق کردم که حالم را هر روز و هر روز خوب تر از روز قبل کرد و این سبب شد من اصلا به فکرم هم خطور نکند که به شخصیت قبلی حتی فکر کنم چه رسد که برگردم
تمام لباسهایی که شما امروز خواستید ببخشیم یا از خانه خارج کنیم
۴ ماه پیش بخشیدم بدون لحظه ای شک و شبهه و از این اتفاق آنقدر خوشحال و راضی بودم که جنبه مالی و خاطره انگیزش اصلا به نظر نمی آمد بی تردید دورشان کردم و با خاطری جمع و مطمئن می دانستم که دیگر هرگز به درد پوشیدنم نخواهد خورد
و به جای آنها لباسهای زیباتر و جذاب تری را تهیه کردم امروز لباسهای چهار ماه پیشم هم گشاد شده اند و چه لذتی قشنگ تر از این که دوباره لباسهای جدیدتر را تهیه می کنم .
همه اینها نشات گرفته از اعتماد من به روش هپی فت و تعهد و توانایی خودم در خلق نتیجه درست و ماندگار در حوزه تناسب اندام و دیگر موارد زندگی ام می باشد پس دیگر جای هیچ سخنی نمی ماند
اصلا راحت بگویم تکلیفم با خودم مشخص است و می دانم با خودم چند چند هستم حالا اگر گاهی دچار نگرانی شوم در بعضی موارد می دانم که مسیرهای عصبی قبلی هنوز نیمه ای جان دارند و قطعا من می توانم با اثبات و استحکام سبک جدید زندگی ام بر آنها پیروز شوم.
به خودم زمان میدهم و صبورانه و مستمر طی مسیر می کنم..
✅من شیدااای ۶۵ کیلویی هستم و دیگر هییییچ💪😍
دست مریزاد امین جعفری عزیز و شکر بی پایان برای وجود ارزشمندتان🦋🙏⚘
عرض وسلام وادب خدمت امین جعفری عزیز ونجمه جان گلم 🌷
الان که داشتم جلسه ی هفتم روگوش میدادم خیلی خیلی لذت بردم وچقدر خوشحالم که من اینکاررو یعنی بیرون کردن لباسهای گشاد وبدقواره رو پارسال مردادماه که وارد اموزشهای استاد شدم بیرون کردم حتی ترازوروهم بخشیدم وی سری لباسهایی که برای اون تخیل وخیال پردازی خریده بودم الان برام خوب شده دارم میپوشم وکیف میکنم وفریاد میکشم بچه هابیاین ببینید این لباس که پارسال خریده بودم الان برام خوب شده دم عید هم کلی بلوزودامن های گشادرو گذاشتم بیرون فقط ی چندتا مانتو دارم امسال به خاطر اینکه مدرسه نرفتم اصلا بهشون هم نگاه نکردم همین الان اخراجشون میکنم، باشادی وعشق چون هرروز که میگذره بیشتر عاشق خودم میشم بیشتر این شخصیت متعادل خورم رادوست دارم تواین چهارماه ایقد تمرین کردم که همه اقوام میدونن ودیگه اصراری برغذاخوردن من ندارند، وبا شوخی ومسخره میگن زهرایی که ماباهاش لذت میبردیم سرسفره باغذاخوردنش حالابرامون کلاس میزاره ومیگه من به اندازه میخورم ومن هم باصبوری وشوق بهشون میگم من دارم اازاین زندگیم لذت میبرم ازاین نوع غذاخوردنم حظ میکنم وانشالله همه ی شماهم میاین سمت من من خیلی خوش بینم، حتی استاد من کفشهای گشادم راهم ازخونه بیرون کردم😀چون عذاب اوربود اون تیپو قوارشون وخخخخ،
خدایا، استاد جان چقدر شما ذهن مارو به راحتی میخونید، استاد جان بدون کم وزیاد اگه بخوام بگم چندروزی بود داشتم به این فکرمیکردم که چرااستاد، من ایقد فایلهاشون راگوش دادم دراینباره صحبتی نکردن برام عجیب بود امروز که این فایل راگوش کردم ناخودآگاه ازجام بلندشدم ودست زدم وگفتم آخ جون این یکی فکرم راهم استاد خوند خدایا سپاس به خاطر وجودارزشمند امین جعفری عزیز واین آموزشهای قشنگش و این ارتباط زیباش با خدا، 🌷🌷🌷💞💞💞
خدایا سپاس که منو به این مسیرزیبا هدایت کردی🙏🙏🙏
من زهرای ناتوانی هستم که تا امروز وجود ارزشمند خدارودردرونم نادیده میگرفتم وتوجهی نداشتم اما همین الان پیشانی بندگی برآستان مقدش میسایم و گریه میکنم وبندگیم رااعلام میکنم وازاینکه درکنارم هست راسپاس میگویم سپاسی که مختص اوست چراکه یگانه معبودی است که لایق پرستش میباشد، 🙏🙏🙏🙏🙏
خدایا سپاس به خاطر وجوازرشمند امین جعفری واین اموزشهای زیبایش خدایا چنان قدرتی بهشون عطا فرما که بااین دم مسیحاییش ما انسانهای خفته را بیدار کند سپاس سپاس سپاس 🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹
سلام براستادگرانقدرویاران همراه
درموردبخشیدن لباس های گشادقبلی، بایدعرض کنم که من همیشه عادت دارم لباسهاو وسایل اضافی راببخشم وجهان هستی برایم جبران می کندو بهترش رابه من می دهد اماهفته گذشته که لباسهای گشادم رابخشیدم، احساس زیباتری داشتم زیرامی دانستم که دیگربه این سایزبرنمی گردم.
نامه خداحافظی باشخصیت واندام چاق:
سلام ای یارهمراه ونامهر بان من که باعث وبانی مشکلات زیادی درزندگی برای من شدی. مشکلاتی چون:زانود رد، کمردرد وبدترازاینها مشکلات روحی وتحمل تحقیرهای دیگران واینکه هرکسی به خودش این اجازه رابدهدکه بخواهدآدم رانصیحت کندواندام نامتناسب اوراموضوع بحث قراردهد. چه رو زهاکه به خاطرهمراهی تونتوانستم لباسهای موردعلاقه ام رابخرم وروزبعد آنها راتن دوستان وهمکاران دیدم وحسرت خوردم توباعث شدی پله ها رابه سختی بالابر وم ودرمیانه راه نفسم بگیرد. توبودی که اغذیه فروشی ها ورستورانها رادر نظرم زیباجلوه می دادی وباعث می شدی همه اش به غذاو خوراکی فکرکنم ونتوانم لحطه ای گرسنگی بکشم تومراازکوهنوردی محروم کردی. توآرزوی چهارزانونشستن رابر دلم نشاندی. آرزوی رکوع وسجودطولانی درنماز و…. آرزوی شنادراستخر.ارزوی پوشیدن پالتودرروزهای سرد زمستان و اکتفا به لباسهای معمولی برای جلوگیری از بزرگ نشان داده نشدن. افسوس که تورادیرشناختم و25 سال ازبهترین سالهای عمرم رافدایت کردم امابه قول شاعر:
زان سوی من چندین وفا زان سوی توچندین جفا
اکنون که دستت برایم روشده وتوراشناختم، دیگر زمام امورم رابه دست تونمی دهم و تو رابرای همیشه درز باله دانی تاریخ رهامی کنم تابتوانم بقیه عمرم راباخودم درصلح وارامش سپری کنم وازلحظات زندگیم بهتراستفاده کنم. بی شک بدون تور اهم به سوی کمال، هموارترخواهدبود
سپاس از شما برای جلسه هفتم که در اون به نکات ریز و مهمی پرداختید
تمرین اول:خوشبختانه چون مدت اضافه وزنم زیاد نبود و در دوران کرونا بودیم… در زمان اضافه وزن لباسی خریداری نکردم که مجبور به کنار گذاشتنش بشم.. فقط بعضی از لباسهام کمی برام تنگ شده بودند و چون میدونستم که دوباره به سایز اولم برمیگردم نگه شون داشته بودم.. در نتیجه لباسی برای کنار گذاشتن ندارم….
تمرین دوم:تمام تلاشم رو میکنم دیگه در مورد چاقی با دیگران صحبت نکنم و در مورد احساس سبکی و لذتی که خوش اندام بودن داره حرف بزنم…
در مورد خودم نگرانیم بیشتر در مورد شکمم بود… اخیرا بیشتر از اینکه با گله ازش یاد کنم، بیشتر بهش عشق میدم و دوستش دارم…و دیدن کوچکتر شدنش، خیلی خوشحالم میکنه…
تمرین سوم: نامه خداحافظی
مهستی نه چندان چاق ولی نامتناسب، دیگه دوست ندارم همراهم باشی و دوست ندارم بهت فکر کنم… از اینکه در مهمونیها همیشه به این فکر میکردی که حالا چه غذاهای متنوعی وجود داره که میتونی از همشون یک دل سیر بخوری…و باعث شرمندگیم، پیش خودم میشدی و همچنین باعث عذاب وجدانم میشدی… دوست ندارم به اون شخصیت که من رو از وجود پاک خودم دور میکرد برگردم…
از اینکه وقتی مهمان داشتم فقط فکر میکردم که چه غذای جدیدی درست کنم تا خودم هم از خوردنش لذت ببرم… دسرهای رنگارنگ زیادی که درست میکردم تا بعد از مهمونی هم زیاد بیاد تا بتونم تا چند روز دسر خوشمزه بخورم…🙈
بهم میگفتی آجیل و میوه و موز که خیلی خوبه و خوردنش اشکال نداره و به قول یکی از آشنایان… که بهم میگفت “بخور تا جون بگیری”… اما نمیدونستم که باید در خوردن اونها هم تعادل رعایت بشه، حتی اگر مفید و خوب باشن..
حالا که به تناسب اندامم نزدیکتر شدم… و احساس سبکی و حس چند سال پیشم رو دارم انگار که چند سال جوونتر شدم و بهم شادابی بیشتری داده… دیگه اصلا نمیخوام که به خوراکیهایی فکر کنم که منو از زندگی شیرین که دارم تجربه میکنم جدا کنه و حس شرمندگی که از وجود اصلیم دورم میکنه، بهم دست بده…
سپاسگزارم 🌹
درود به شما استاد بینهایت عالی👌
⚘ تمرین اول: خداحافظی با نشونه های چاقی؛
من بطور کل، اینکارو دوست دارم و قبلاً هم انجام میدادم و بعد از گوش کردن این فایل هم اینکارو انجام دادم و لباسهای گشاد رو بخشیدم که نتیجش شد یه حس خوب و عالی💪
⚘ تمرین دوم:
خداروشکر مدتهای زیادیه که در مورد چاقی و مضراتش صحبتی نمیکنم و سعی میکنم با رفتارهای درست، تغییر شخصیتم رو نشون بدم اینکه خیلی آرومم.
⚘ تمرین سوم: خداحافظی با منِ چاق؛
منِ چاقم! دیگه کم کم باید از هم جدا بشیم، دیگه نمیخوام ببینمت، دیگه تورو در کنارم نمیپذیرم، میپرسی چرا؟!
به یاد بیار روزهایی رو که وقتی با تو بودم هیچوقت حالم خوب نبود( البته بیشتر حال روحیم ) هیچوقت نتونستم اون لباسهایی که دوست داشتم رو بپوشم و این عذابم میداد، هیچوقت در کنار تو شادِ شاد نبودم. عزت نفسمو ازم گرفتی یه عروسی میرفتم، یه مهمونی میرفتم، خانمایی رو میدیدم که متناسب هستن و لباسهای زیبایی تنشونه، حسرت میخوردم و این، حالمو بد میکرد.
از پله ها بالا میرفتم به هن و هن میفتادم، یه غذا میخواستم بخورم زهرمارم میشد که نکنه اینو بخورم چاق بشم و هیچوقت با لذت غذا نخوردم.
شخصیت چاقم! دیگه نمیخوامت، ازت بدم میاد، دور شو از من، دیگه این طرفا پیدات نشه!!!
بخاطر تو مورد تمسخر دیگران قرار گرفتم، آخه چطور دوستت داشته باشم وقتی اینهمه حالمو بد میکردی؟!
شخصیت چاق من! ازت بدم میاد چون خودمو از پوشیدن لباسهای زیبا و رنگی محروم میکردم و جسم چاقمو زیر لباسهای تیره پنهان میکردم. ازت متنفرم چون باعث شدی باورهای غلطی راجع به تناسب اندام در ذهنم بپرورانم. تو باعث شدی همیشه به نگاه کردن به چاقیم، احساس حقارت کنم و فکر کنم هیچ فایده ای برای دیگران حتی خودم ندارم.
اعتماد به نفس و عزت نفسمو ازم گرفتی، باعث شدی تند تند غذا بخورم که حتی این رفتارم نظر دیگران رو جلب میکرد و به روم میاوردن و من خجالت میکشیدم خصوصاً زمانی که عصبانی بودم منو وادار میکردی که تند تند غذا بخورم و هیچی از مزه غذا نفهمم.
ازت جدا میشم چون کاری کردی که وقتی سیر بودم و هنوز چند لقمه ای در بشقابم بود وادارم میکردی همشو بخورم و بشقابمو تمیز کنم چون حیفه که حروم بشه و ته مانده غذای دیگران رو میخوردم که یه وقت اسراف نشه و باعث شدی با بدنم مثل یه سطل آشغال رفتار کنم، مگه بدنم سطل آشغاله که هرچی دوست داشتم توش میریختم ؟! بدنم جایگاه خداست و باید بهش احترام بزارم ولی تو نذاشتی و همیشه گمراهم کردی.
همیشه در ذهنم چای رو تلخ وانمود میکردی که بتونم باهاش شیرینی و کیک و شکلات و… بخورم تا تلخی چای رو احساس نکنم و همش بگم من اصلاً دوست ندارم چای رو خالی بخورم.
هربار که تلاش میکردم تورو از خودم جدا کنم بعد از مدتی دوباره در آغوشم میگرفتی.
میخوام برای همیشه ازت خداحافظی کنم و اصلاً هم ناراحت نیستم که دارم ازت جدا میشم اتفاقاً خیلی هم خوشحالم و در پوست خودم نمیگنجم چون من لایق تناسب اندام هستم.
حضور تو هیچوقت برام لذت بخش نبود دیگه از وجودت خسته و آزرده شدم برو و هیچوقت برنگرد تو همنشین خوبی برام نیستی.
خداحافظ برای همیشه
🔸️ فقط بخاطر یک دلیل میتونم تاییدت کنم و اون اینه که اگه چاق نبودم با این مسیر نورانی و مقدس آشنا نمیشدم😍
سپاسگزارم استاد🙏
عالی بود خانم غلامی عزیز
من همیشه درحال خوردن بودم ومشتری پروپاقرص دکترهای تغذیه بودم الان میخوام رفتارم رو سالم کنم
خداحافظ ای دختر چاق
من غذا میخورم که انرژی بگیرم نه پرخوری کنم اضافاتش تبدیل به چربی بشه
من ورزش میکنم برای روحیه ام
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
شخصیت چاق من خداحافظ برای همیشه
شخصیت چاق من من می خواهم حرف ها و درد و دلهای که تویی این همه سال تحمل کردم را بهت بگم خودمو رها کنم
شخصیت چاق من تو منو غرق کردی توی بدبختی
و منجلاب بیچارگی
این همه سال تحقیرم کردی
شخصیت چاق من می خوام باهات تموم کنم
چون تو واقعا منو عذاب دادی با تو بودن برام زجر آور بود وقتی جای قدم میزدم تا روحم آروم بشه ولی اصلا آروم که نمیشدم که هیچ بلکه بدترین
حال رو پیدا میکردم
وقتی با حسرت به نگاهم رو میدوختم به خوش استیل بودن بقیه ازت بدم میاد برای این که نتونستم بدون خجالت تویی مجالس برای خودم و از لحظه حالم لذت ببرم
همش خودمو قایم کردم و لحظه ها را گم کردم بین افکار و نجوا های که چرا من …..
شخصیت چاق من ازت متنفرم که نتونستم
تویی زندگیم اونجوری که دلم میخواست و دوست داشتم زندگی کنم
تو باعث خنده دیگران شدی ازت بدم میاد میخوام برای همیشه ازت دل بکنم وارد خدا حافظی کنم تو باعث نابودی من شدی
شخصیت چاق من دیگه بهت اجازه نمیدم
که این همه درد و بیچارگی و ناچارگی و حس حقارت و حس تمسخر بودن بهم تحمیل کنی ،😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
خدا حافظ. خدا حافظ. خدا حافظ
سلام***من لباساهای توی کمدم تازه لاغربشم اندازم میشه هنوزانقدرلاغرنشدم که لباسی برام گشادبشه فقط یه زیرشلواری گشاد دارم که بخاطرراحتیش میپوشم امااونم ربط پیدامیکنه به چاقی فقط اون میندازم بره یه چندتایی لباس داشتم که اون هفته ردکردم رفت***تمرین ۲ درسته هرجانشستیم فقط درموردچاقی حرف زدیم که فقط نقشش توزندگیمون هروز پررنگترشدازاین به بعدبرعکسش حرف میزنم که فقط تناسب اندام ومتعادل خوری توزندگیم پررنگ بشه*****تمرین ۳ خداحافظ ای من چاق که همیشه آرزوی خوش اندام شدن رابه دل من گذاشتی آرزوی لباسهای خوشکل پوشیدن برام یه حسرت کردی دیگه ازت خسته شدم بخاطرتولعنتی که لذت غذاوخوراکیهارانشون من میدادی من چقدرهزینه انرژی و وقت میگذاشتم برای خوش اندام شدن توهمه راخراب میکردی ازت متنفرم چون پلهارانمیتونم برم بالا یاکوه نوردی کنم ازت متنفرم بخاطرتوچقدرحرفهاشنیدم خجالت کشیدم هیچ وقت نتونستم راحت برای همسرم ارز اندام کنم بخاطرتوبایدچربیهای زشت اضافه رامیپوشاندم لباسهای گشادمیپوشیدم ازت بدم میادوقتی عروسی کوه پیاده روی بازی وسطی رقصیدن میخاستم انجام بدم خجالت میکشیدم یانفس کم میاوردم ازت بدم میادچون ازحالابه بعدفقط میخام توهرموقعیتی بودم از زمانش لذت ببرم نه ازخوردن اضافه ازاینکه دارم بایک شخصیت متناسب ومتعادل خوردوارد رابطه میشم خیلی خوشحالم دوست جدیدپیداکردم دیگه بخاطراون خجالت حسرت آرزو چیزی به دلم نمی مونه خداحافظ ای شخصیت بی شخصیت من🤑🤑
نیلوفر قربانی
تمرین اول
کمد من پر است از لباسهایی که کو چیک شده و یا لباسهایی که خریدم به امید اینکه لاغر شم و بپوشم.ولی لباسهای که برام گشاد میشه رو میدم بیرون .
تمرین دوم
خیلی وقته که سعی میکنم در مورد چاقی صحبت نکنم.
تمرین سوم
نامه به شخصیت و من چاق
سالهاست باهام دوست شدی و همش گول حرفهاتو خوردم و فکر میکردم که خوبی منو میخوای .هی میگفتی بخور این خوشمزس یک شب که هزار شب نمیشه و حرفهای دیگه و منو وابسته خودت کردی ولی دیگه من عاقل شدم و گول حرفهاتو نمیخورم چون تو جز ضرر برام چیزی نداشتی تو باعث شدی همیشه درگیر چی بخورم چی نخورم باشم بخورم و بعد حس بد داشته باشم لباسهایی که دوس داشتم رو نتونم بپوشم از خودم بدم بیاد بخاطر تو کمر درد پا درد و زانو درد گرفتم و چربی خونم بالا رفت بخاطر تو خیلی مواقع پیش دیگران شرمنده شدم به خاطر تو خیلی مواقع گریه کردم.همیشه میخواستم ترکت کنم و از شرت خلاص شم ولی بهت وابسته بودم و تو پیروز میشدی ولی این دفعه دیگه تصمیم قطعی گرفتم و این تو بمیری دیگه از اون تو بمیریها نیس این بار میخوام این رابطه رو تموم کنم و با شخصیت متناسب دوست شم و باورقلبی دارم که اون کمکم میکنه که همیشه احساس خوب داشته باشم و از زندگیم لذت ببرم.خدا حافظ برای همیشه.
سلام😊
من کلی لباس دارم که همشون برام کوچیک شده یه هفته پیش داشتم کمدمو مرتب میکردم با خودم
گفتم وای خدایا من کی اینقد چاق شدم 😱
بعد یه نجوایی شنیدم از درونم که گف غصه نخور به زودی همشون اندازت میشن بعد به لباسام گفتم گوگولیا خوشحال باشین خیلی زود دوباره همتونو میپوشم،ولی الان لباسایی که اندازمه رو رد نمیکنم دوس دارم هر از گاهی بپوشم و هی ببینم دارن برام گشادترو گشادتر میشن و لذت ببرم و کلی ذوق کنم ،ولی بعده ها همشونو که نه ولی بیشترشو رد میکنم میخام چن تا برای یادگاری نگه دارم تا یادم نره که چاق بودم و تلاش کردم و متناسب شدم و دوباره با دیدنشون کلی ذوق کنم 😍
حالا میخام خدافظی کنم با من چاقم،آهاااااای قشنگ گوش کن ببین چی میگم،ازم ناراحت نشی ولی ازت بدم میاد بخاطر تو زانو درد شدم ،کمردرد شدم ،بخاطر تو وقتی میرفتم عروسی یا تولد زیاد نمیتونستم برقصم خسته میشدم ،بخاطر تو با دوستام نمیتونستم برم کوه،بخاطر تو دیگه سرسره نمیتونم سوار شم چن وقت پیش اومدم برم پایین از سرسره دیدم گیر میکنم اینقد فوشت دادم 😡
بخاطر تو دیگه نمیتونم لباسای خوشگل موشگل بپوشم واااای که چقد کارا نمیتونم بخاطر تو انجام بدم بخام بگم تا شب طول میکشه،بخاطر همین میخام از پیشم بری و دیگه تا اخر عمرم برنگردی پیشم،برو و پشت سرتم دیگه نگا نکن خداحاااااااااافظ.
آااااخیش راحت شدم،خدا خیرت بده استاد همین الان احساس میکنم چمدونشو داره جم میکنه و میره ،خیلی احساس خوبی دارم ،راستی اینو یادم رف بگم ،چن روز پیش رفتم یه مانتو خریدم خیلی برام تنگه آویزون کردم رو دیوار اتاقم و بهش گفتم تورو عید میپوشم،شاید یکم خنده دار باشه ولی مطمئنم عید میپوشمش 😊
درود به استاد عزیز و همه دوستان
نامه ای به خود چاقم
خداحافظ شخصیت چاق من ، من همینجا و در این نامه اعلام میکنم که دیگر نمیخواهمت و برای همیشه میخواهم با تو خداحافظی کنم .از تو خداحافظی میکنم چون در تمام دورانهای زندگی باعث شدی من به وجود با ارزشی که خداوند به من بخشیده بی توجه باشم و خود خودم را دوست نداشته باشم .تو باعث شدی من هیچوقت نتوانم از غذاها لذت ببرم و یک عمر از غذاها ترسیدم و همیشه نگران و مضطرب بودم از اینکه این غذاها من و چاق میکنند غافل از اینکه غذاها هیچ تاثیری در چاقی من نداشتند و این رفتارهای شخصیت چاق من است که مرا وادار به خوردن بیش از حد نیاز بدنم میکرد کاری میکردی که چشمم را به تمام زیبائیهای این جهان بسته بودم و فقط غذاها رو میدیدم تو کاری کردی که من از هیچ مهمانی و دور همی لذت نبرم و فقط فکرم سمت غذاها بود تو باعث شدی تمام ثانیه های عمرم را که میتوانستم به رشد و بالندگی برسم را فقط به غذاها و غذا خوردن فکر کنم .شخصیت چاق من از تو بدم میاد و از تو خداحافظی میکنم برای همیشه چون به من فرصت شناخت خودم رو ندادی و به من اجازه ندادی احساسات درونی ام را درک کنم و باعث شدی همیشه به محض احساس غم و شادی و هیجان و هر احساس دیگری به غذاها پناه ببرم به جای اینکه با خودم آشتی کنم و خودم را با تمام داشته ها و نداشته ها و تمام خوبیها و بدیهایم بپذیرم کاری کردی که تمام خلا ُهای درونی ام را با غذاها پر کنم من دیگر تو را و آن احساس سنگینی مزخرف بعد از پرخوریها رو نمیخواهم
خداحافظ و خداحافظ شخصیت چاق من ،تو را ترک میکنم و دیگر نمیخواهمت تا همیشه
باسلام خدمت استاد عزیزو نجمه جان مهربان تمرین امروز درمورد نوشتن نامه ای به خود چاقم هست .خداحافظ وخداحافظ ایمن چاق من وذهن چاق من که دیگران با حرفهایشان تورا چاق کردن خداحافظ ای جسم چاق من وشکم وپهلوی ور قلمبیده من وآویزون منبا چاق شدی وپر از چربی هایی که ذهن چاق من دستور ساختش رو بهتدادهبود وبازم با حرفهای دیگرانکه بخور بهت نگن لاغر مردنی بخور با ولع بخور ببین چقدر غذاها خوشمزه ان ومنم که سن کمی داشتم خوردم وچاق شدم خداحافظ ای جسم چاق من که وقتی باردار شدم همش گفتن بخور تو دیگه الاندونفری باید بخوری جون داشته باشی بچتو به دنیا بیاری وهمه هدفشون بچه ی من بود نه خود منخداحافظ ای جسم وذهن چاق من که فقط باعث شدی معده کوچک من بیش از حد بزرگ بشه وگنجایش غذاهای بیشتری روداشته باشه اونم خوردن با ولع وهمش ریزه خواری های بی مورد که یاد گرفتم وقتی تنهام بی حوصله هستم وغمگین خودمو با خوردن سرگرم وآرام کنم وهمش از روی نا آگاهی بود وبس وکسی بعمون یاد نداده بود خلا های خودمون رو چطور پر کنیم خداحافظ شکم آویزون من که هرجا میرفتم تو بیشتر توی چشم بودی وبا گن هم کوچک نمیشدی فقط نفسمو بند میاوردی خدا حافظ ای پهلوهای گنده که به قول دوستم میشه دوتا گلدون روش گذاشت وخداحافظ اندام چاقی که وقتی میرقصیدم شکمم باعث خنده دیگران بود ویه وقتایی که ناراحت بودم میگفتم چربیهای شکمم چرا آب نمیشن دوستم میگفت تو همه جات خوبه اون شکمتم بچه دونته دیگه ولش کن چکارش داری ولی من دوسش نداشتم یا برای اینکه خودمو توجیح کنم خودم ودیگران رویه وقتایی میگفتم شوهرم همینجوری دوستم داره میگه زن باید چاق باشه وخداحافظ لیلای ۸۷ کیلویی که لایق این همه وزن وسنگینی نبودی چون توی لیلای قبل بسیار لاغر وخوش اندام بودی ولیاقت تو نیست این وزن بالا که باعث بشه همش احساس سنگینی ودر خواب خفگی داشته باشی ووقتی از پله بالا میام نفسم قطع میشه خذاحافظ واصلا دیگه دوستت ندارم وازت متنفرم ونمیخوامت ای چربی های اضافه وحالا اینجام که با کمک خدا واستاد عزیز بازم بشم همون لیلای خوش اندام ومتناسب ان شاالله❤️🙏🙏🙏
سلام.وقتتون بخیر.
تمرین اول.
من در کمد لباسهام هنوز لباسی که برام گشاد شده باشه ندارم ولی خیلی راحت میتونم ببخشم واگه لباسی برام گشاد بشه به راحتی وبا خوشحالی این کار رو انجام میدم چون باور دارم بهترش وارد زندگیم میشه.
تمرین دوم.
خداحافظی با شخصیت چاقم.
خداحافظی من با شخصیت چاقم یک طومار شده وخیلی طولانی .
اینجا خلاصه ش رو مینویسم.
ای شخصیت چاقم الان ودر این لحظه میخوام با تو خداحافظی کنم چونکه دیگه دوست ندارم با تو همنشین باشم .نمیخوام دیگه از همنشینی با تو به من ضرر و صدمه ای وارد بشه.
ای شخصیت چاق من از تو متنفرم چون من رو وابسته به غذاها کردی ونگذاشتی که اختیار خودم رو در دست بگیرم ونتونم به هیچ غذایی نه بگم.
تو باعث شدی که نتونم لذت پوشیدن لباسهای زیبا را تجربه کنم و از خرید کردنهایم هیچ لذتی نبردم چون هیچ حق انتخابی نداشتم ومجبور بودم لباسهای تیره وسایز بزرگ بپوشم.
چقدر بخاطر تو با وجودیکه در مهمانیها عاشق رقصیدن بودم نتونستم این تجربه لذتبخش را داشته باشم چون از مسخره شدن میترسیدم وخجالت میکشیدم.
چقدر من عاشق اسب سواری بودم ولی تو نگذاشتی که با اعتماد به نفس در این رشته شرکت کنم.
ای شخصیت چاق من از تو متنفرم وبا تو خداحافظی میکنم چون باعث شدی سلامتیم به خطر بیفته واحساس سرزندگی وچابکی رو ازمن گرفتی .منی که یک فرد بسیار اکتیو وسرزنده بودم ودر جمعها همیشه شاد وبا نشاط بودم را تبدیل به یک فرد گوشه گیر ومنفعل کردی.
تو باعث شدی از خودم وخدای درونم فاصله بگیرم وبیشتر از اینکه عاشق خودم وخدا باشم عاشق غذاها بشم.
تو حتی نگذاشتی که کسب وکار مورد علاقه ام را راه اندازی کنم وتمان تمرکزم را معطوف به خودت کردی ونگذاشتی که بتونم روی هیچ هدفی متمرکز بشم.
خداحافظ شخصیت چاق من برای همیشه.
سلام استاد گرامی و دوستان عزیز
تمرین۱..کمد لباسی من بیشتر لباسهایی داره که مشتاقانه منتظرم اندازه امبشوند واونهارا بپوشم چون لباسها معمولا خیلی زود قدیمی میشن وزیبایی شون را از دست میدهند. چندتا از مانتوهای همکه مال روزهای اوج چاقی من هستند را رد کردم
تمرین ۲….دیگه با هیچکس در مورد چاقی واضافه وزن حرف نمیزنم مدام با همه دراین مورد صحبت میکردم البته بیشتر خواهرها ومادر و……در مورد چاقی خودشون میگن وروش ها وفکری که در مورد اضافه وزنشون دارند…دخترم میگه ماماناینو بخر من میگم نه منخیلی چاقماینبهم.نمیاد یا این منو چاقتر میکنه
تمرین۳….خداحافظ منچاق استاد درست میگن من در واقع عاشق تو بودم من در هیچ صورتی تورا رها نکردم وچه اشتباه فکر میکردم که تو باید خودت بری نه اینمن هستمکه باید تورا ترککنم این من هستمکه همش به تو اهمیت دادم توی خوردن به فکر توی چاق بودمکه گرسنگی نکشی توی ورزش وپیاده روی به فکر توبودمکه خسته نشی توهماتی رفتنها به فکر توبودن که بهت خوش بگذره حتی توی بارداریهام ودوران نوزادی بچه هام فکر میکردمبودن تو طبیعیه واز اون دوران طلایی وبهجت آور وتکرار نشدنی زندگیمفقط درد ورنجچاقی وسنگین خوب بیادممیاد..بخصوص که سر یه هوس مسخره بیماری تنفس گرفتمو کارم به دستگاه اکسیژن رسید توهمه چیزم را ازمگرفتی عاشق دوچرخه سواری ودویدن بودم ولی همش میگفتم با اینهیکل ولش کن بیشترین هزینه را برای دوخت لباس وخیاط میکنم ولی اون لباس هیچ زیبایی ندارد حرفهای من با تو تمامی ندارد خیلی خیلی آزارم دادی و متوجه نبود خیلی از خوشیها مرا ازم گرفتی نمیذاشتی به به حرف پیامبرم که رحمت للعالمین است درود خدا براو وخاندان پاکش باد است گوش بدهم و یکسوم از معده م را برای غذا وخوردنیها بگذارم…تو همواره نشاط را از زندگیم گرفته ایی وتمام ذهنم را مشغول کرده ایی خیلی بدی خیلی خودخواهی ودشمن من
برو برای همیشه برو …ترکت میکنم وصمیمانه وعاشقانه از من متعادل خورم دعوت میکنم تا بقیه عمررا باهم سلامت وشاد وسبک با نشاط زندگی کنیم خوشآمد من متعادل خور کمکم میکنی عزیزم بزرگی میگفت تعهد برکت می آورداینجا متعهد میشوم که فراموشت نکنم من متعادل خور من به امید برکت این تعهد
من لباس گشادی که بخواهم ببخشم ندارم چون من لباسهایم را اصولا نگه نمیدارم ولی اگه زیاد وزنم کم شود حتما لباسهای حال حاضرم را خواهم بخشید
باسلام خدمت اقای جعفری وخانم خیری
تمرین اول.لباس هایی که نو بودند را باچند لباس سایز کوچکترعوض کردم وانهایی را که قابل استفاده بود راتنگ کردم ولباس های خیلی گشادرا دورریختم.
خداحافظی با من چاق
ای من چاق دیگر وقت خداحافظی رسیده نه فقط خداحافظی ازتو. خداحافظی ازتو وهمه ی مشکل هایی که برایم پیش اوردی ازوقتی تصمیم گرفتم باتو خداحافظی کنم ادم دیگری شده ام نه از درد های گاه وبیگاهم خبری هست نه از ناراحتی ها واسترس هایم برای پیداکردن لباس سایز بزرگ برای تو. وقتی به خداحافظی به تو فکر میکنم میگویم شاید دلتنگت شوم ولی وفتی به بلاهایی که سرم اوردی می اندیشم بیش ازپیش ازتو متنفر میشوم وقتی یادم می اید که به خاطر دستور تو پرخوری میکردم ویا بخاطر تو نمیتوانستم لباسهای که دوست داشتم رابپوشم وهمیشه لباسی می پوشیدم که سایز توباشد وزمانی که درمجالس همه ی عزیزانم هرلقمه غذایی که باید باشادی ولذت می خوردم راباعذاب وجدان خوردم وازان اصلا لذتی نبردم می بینم که اصلا امکان ندارد که حتی لحظه ای دلم برایت تنگ شود وبه تو فکرکنم امیدوارم توهم مراترک کنی وازمن دل بکنی هرچند اگر توهم نخواهی من خوشبختانه دیگرتصمیمم را گرفته ام وتورا ترک خواهم کرد خداحافط ای شخصیت چاق ازتو وهمه ی رژیم های عذاب اوردر این 20سال واز همه ی خجالت کشیدن ها بخاطر نگاه های اطرافیان که مرا ادم پرخور وبی اراده میدانستند ازهمه ی دوست داشته نشدنها به خاطرتو که باعث زشتی من شده بودی خداحافظی میکنم ولی الهی خدا حافظت نباشد ودیگر سراغ کسی نروی و به درک واصل شوی ای من بی فایده بدریخت وقیافه.
سلام اقای جعفری عزیز ونجمه دوستداشتنی مدتهاست دوستی دارم که یار گرمابه و گلستان من است همراهی که تفاهم عجیبی در تغذیه باهم داریم و ارزوی مشترکمان خوردن یک جعبه شیرینی تر با نوشابه فراوان است که البته هنوز محقق نشده😁 امروز تصمیم دارین در اینجا به این دوستی بیست ساله پایان دهم
بدرود نامه به همنشین گردالوی خودم دختر چاق درونم مدتهاست که دیگر از کنتر تو بودن لذت نمیبرم بارها خواستم از تو جدا شوم ولی پیوندمان قویتر از این حرف ها بود هرگاه خواستم رهایت کنم دلبری کردی حالا شیرینی بخور بعدبرو ورزش کن بسوزون ،مگه چقدر میخوای عمر کنی که نخوری،خیلی هم واق نیستی فقط شکم داری و هزار تا دلیل بی منطق دیگر ولی امروز دیگر نمیخواهم به حرفهایت گوش کنم بهتر است چمدانت راببندی و از زندگی من بروی ،به افراد مسن که نگاه میکنم همه پیرزنان چاق با عصاروی صندلی نشسته اند و نمیتوانند قدم از قدم بردارند در صورتی که افراد مسن لاغر سالمترند خودت بودی کدام را انتخاب میکردی . سلامتیم ،ظاهر زیبایم ،لباسهای قشنگ برایم از تو با ارزش ترن پس برو ودیگر برنگردلطفا
سلام به همگی🌻🌻🌻
●تمرین ۱: (خداحافظی با نشانه های چاقی)
امروز در حال گردگیری بودم و قدرتمندانه،هر لباسی که نمیخواستم رو یا ریختم دور یا بخشیدم و بخشی از این گردگیری همچنان باقی مونده که به امید خدا امروز ازش سربلند بیرون خواهم آمد.بخشیدم تا انرژی مثبت در اتاقم جریان پیدا کنه و به جاش چیزهای خیلی خیلی بهتر و ثروت و فراوانی های معنوی و مادی جایگزین بشه🌻
البته که مدتیست این روند بخشیدن و هدیه دادن وسایل نو و یا دور ریختن دور ریختنی ها رو در پیش گرفته بودم و بعد از گوش دادن به این جلسه قدرتمندانه تر این راه رو در پیش میگیرم،و این کار رو نه تنها با لباس ها،بلکه با سایر اشیایی که مورد نیاز نیستند هم انجام دادم،مثلا نوشت افزار های نو
چون خودم عاشق هدیه گرفتن اون هم کادو پیچ شده هستم این حس خوب رو به کسانی که میتونم انتقال میدم تا شادی به سمت خودم برگرده😍
●تمرین ۲: (خداحافظی با منِ چاق)
نکته ی ۱: (نامه ی پیشِ رو نه تنها پایان نامه ای بر شخصیت نامتناسب از نظر جسمانی خواهد بود،بلکه یک بدرود ابدی و بدون بازگشت با تمام عدم تناسب های روحیست،شخصیتی که پیش از این جلسه نپذیرفته بود که دارای باور نالایقی برای اهداف خود است):
این نامه،سوگ نامه نیست،بلکه بدرود نامه ایست ابدی.نه یک نامه ی عادیست که بخواهد با سلام و احوال پرسی های معمول و مرسوم شروع شود،و نه یک نامه ی عاشقانه است که بخواهد با ناز و نوازش به پایان برسد.
من تو را برای همیشه به دستِ سردِ خاک میسپارم و حتی در روز قیامت هم تو را نمیبینم.خود، واقفم که بارها از تو روی گرداندم و تو را پس زدم اما شاید محکم تر از آخرین دیدارها،در آغوش کشیدی و فشردی اَم.من معتاد به تو بودم؛معتاد به شکست،معتاد به ناراحتی،پریشان حالی و روحیاتِ آزار دهنده…
دیگر نمیخواهم در این باتلاق افکار پوچ و شوم دست و پا بزنم و ترحم انگیز به نظر برسم.من شاهکار خلقت خدایی هستم که جز خیر و فراوانی ها برایم نمیخواهد،اما تو مرا با شر و کمبودها همسفر ساختی و این پایانیست بر این سفرِ بد یمن …
❤آغاز سفر تازه الهی و عاشقانه❤
از خدای بزرگ بینهایت سپاسگزارم که به من کمک کرد تا بتوانم با شخصیت موردعلاقه و پسندیده ای آشنا شوم و شخصیت ضعیف قبلی را برای همیشه مدفون کنم،زیرا بدون خالق مهربانم این مهم میسر نبود.🌻🌻🌻
پ.ن:متعهد میشوم که طوری رفتار و برخورد کنم که انگار خیلی وقته اون شخصیت قبلی رفته و خبری ازش نیست، البته انکارش نمیکنم چون بخشی از زندگی من بوده است.
متشکرم🌸🌼
سلام به استاد بزرگوار و خانم خیری عزیزم و
دوستان همراه….
تمرین جلسه ۷_نامه خداحافظی به من چاق
سلام …من تا سن ۲۳سالگی دوست و همراه خوبی داشتم بنام تناسب اندام….باهاش حالم خیلی خوب بود اما بعد از ۲۳سالگی او رفت و تو آمدی ای منه چاق…
تو آمدی چون باور کرده بودم هرکی چاقه قویتره و ازدواج و زایمان باعث چاقی میشه.. وجود تو باعث ششد از دیدن خودم توی آینه خجالت بکشم این شکم بزرگ هدیه تو بمن بود چون من بنده و اسیر تو بودم و فرمانهایت را اجرا میکردم لایق این هدیه شده بودم…..
موقع عروسی نزدیکان بجای شادی و سرور غصه می خوردم که چطوری لباس تهیه کنم لباسهای مجلسی بازاری اندازم نبودن بخاطر شکم بزرگم….زیباترین لباسها را میدوختم اما توی تنم زشت بودن.
سر سفره اینقدر خواروذلیلم کرده بودی که حیرون میشدم برنج بخورم یا خورشت یا….به همه خوراکی ها چنگ میزدم و نجویده قورت میدادم انگار با بیل چاله ای بنام شکم رو تا خرخره پر میکردم..
طوریکه از فرط سنگینی نمیتوانستم سفره را جمع کنم کنار سفره میخوابیدم و چه حس بدی بمن دین میداد…..لامصب مگه مجبوری اینقدر بخوری !!
تو که با نصف این مقدار هم سیر شده بودی پس چرا بازم ادامه دادی به خوردن!!
تو دستور میدادی تا مرز خفگی بخورم و منم اجرا میکردم و زیر دست و پات له میشدم…
همکاران جدیدمم بمن میگفتن خانم فلانی کی میری مرخصی !!! همه فکر میکردن باردارم..
این حقارت رو تو برای من خواسته بودی….گودی کمر پیدا کردم بخاطر شکم بزرگم که به مهره هام فشار آورده بود…
هر وقت افراد متناسب رو میدیدم آه میکشیدم و میکفتم….خوش به حالت…
سالهاست به استخر نمیرم بخاطر همراهی تو.چون از اندامم خجالت میکشم….تمام فکر و ذکرم درگیر غذای وعده بعدی بود که چی بپزم؟
من عاشق تو شده بودم و خودم نمیدانستم…تو در همه شرایط کنارم بودی غم شادی تنهایی استرس…..نمیگذاشتی برای مشکلاتم راه حل درست پیدا کنم برای همه موارد فقط یک نسخه میپیچیدی…..غذا بخور….
مجبورم کردی لباسهای تیره بپوشم بلکه شکمم کمتر دیده بشه….چندبار تلاش کردم تورو از زندگیم بیرون کنم اما چون مسیر صحیح رو بلد نبودم مدت کوتاهی دوست عزیزم تناسب اندام برمیگشت اما مجدد تو با چرب زبانی گولم میزدی..
بخاطر رفاقت با تو لذتی از زندگی نبردم اراده و اختیاری از خودم نداشتم همه کاره تو بودی …
اعتراف میکنم بعد از ۲۰سال رفاقت با تو ازت خسته شدم و بیزارم…. بهترین روزهای عمرم را تباه کردی نتوانستم از جوانی با پوشیدن لباسهای زیبا لذت ببرم ….حالا برای همیشه از زندگیم بیرون برو که خیری ازت ندیدم…عمرم پولم جوانیم و ….صرف تو شد و تو در عوض بمن حقارت و حس پوچی و بی ارزشی و شکم بزرگ دادی… ناامید و خسته شدم از بس با متر دور شکمم را اندازه گرفتم و دریغ از یک سانت کاهش…
از امروز تو مرده ای تو را دفن میکنم دیگر راه برگشتی برایت نیست….لباسهایت را بخشیدم تادیگر بدانی چمدانت را بسته ام….حتی دیگر حرفی ازت نخواهم زد..
خدا برایم زیبایی و تناسب اندام میخواد اما نگذاشتی بهش برسم….همش توی گوشم نجوا میکردی که…. بخور بخور این تنها لذت و تفریحی هست که توی زندگی داری…..
حالا میدانم که لایق زیبایی و تناسب اندام هستم من لایق بهترینهایم و تو لیاقت همراهی منو نداری….چمدانت را بردار و برای همیشه برو…خداحافظ برای همیشه ای منه چاق…
سلام به دوست عزیزم تناسب اندام..به زندگیم
خوش آمدی……
سلام امین جعفری عزیز و بانو نجمعه عزیز
جلسه ۷
تو خودم گفتم من که لباس که بخواد تو تنم گشاد بشه ندارم ..فقط یه دونه اون که همیشه می پوشم
ولی یه چیزی زهنم به خودش،مشغول کرد ..من کلا لباس نمی پوشم که اندازم من همیشه همیشه چیزی می پوشیدم که گشاد باشه راحت راحت لباس هآ من تن یک انسان ۱۵۰ کیلوی میشه
بست تصمیم گرفتم همه رو بریز م دور ..هر چیزی که من یاد چاقی و چاق شده میندازه و منگول میزنه بریزم دور
دیگه با خودم و هیچ کس و حتا تو تنها یهایم از چاقی حرف نمیزنم و بهش فکر نمیکنم فقط رادارهای زهنم باز میکنه تا پیامهای استاد بگیرم
نامه خدا حافظی
مریم چاق .مناصلا تو رو دوست ندارم و دوست نداشتم ..مریم چاق تو من خیلی ازیت کردی تو من افسرده و فرسوده کردی تو من از خودم دور کردی مریم چاق تو مریم از خصلت انسان بودن در آوردی و تو زهنش حرص و ولع غذا رو انداختی .مریم چاق تو رو دوست ندارم شخصیت تو دوست ندارم حماقت ها تو دوست ندارم ..مریمچاق تو منپیش همه سر افکنده کردی تو من شکستی تو من ازیت کردی ..تو رو دوست ندارم تو منوادار کردی دزدکی غذا بخورم تو من وادار کردی غذا رو از همه بیشتر دوست دارم .تو نتنها جسم آزار دادی روح و جسم من آزار دادی و شکستی
به قدری شکستم که قلب به درد آورد
مریم چاق من شخصیت و ماهیت تو رو دوست ندارم بس از تو برای همیشه خدا حافظی میکنم و ترکت میکنم
مریم ۶۵ کیلوی
سلام ب استاد ودوستان پر قدرت هپی فت استاد اگ شما مثل ما اضافه وزن نداشتیدهیچ موقع نمیدونستید تو ذهن ما چی هست استاد شما ذهن افکار ماررا میخونید انگار میدونید ما چی میخواهیم بگیم ودقیقن مسیر عصبی به ما یاد آوری میکندچون ما هم آدم های چاق ک اضافه وزن داریم حال فرقی نمیکنه کم یا زیاد باشه اضافه وزن ولی در کل هم هم درد هستم وهمگی درد وابستگی ب غذاها را چشیدم دقیقن من از این نوع افرادی بودم ک زمانی ک مسافرت میرفتم ۵ کیلو اضافه میکردم تو یک هفته چون داخل ماشین فقط میخوردم در حد خفگی ولی الان دیگه رقیه مثل گذشته نیست در حد تعادل میخوره در هر جا دقیقن من مهمانی ها رادوست داشتم مخصوصن ماه رمضان میگفتم خدایا یکی منو افطار صدا کنه چی میشه ثواب داره😁من تعصب ب چند نوع غذا در هفته دارم ویا وعد صبحانه پنیر باشه باید قرمه سبزی باشه باید چای داغ باشه با قند طوری ک گاهی دوتا قند میخورم من اصلن اهل قهو ونسکافه نیستم من دقیقن در گذشته نمیدونستم احساس سبکی یعنی چی این احساس نمیشناختم من غذاها را دوست داشتم اگر مهمانی بود اگر چند نوع غدا بود من همه اونها را امتحان میکردم من یواشکی ناخنک به غذاها میزدم این کار من بود چه قد خواهر بزرگم ومادرم تیک می انداختن من تند تند غذا میخوردم حتی یک از عزیزان میشناسم ک یک ساندویج دوگاز میکنه من هم بلد نبودم بگم اشتها ندارم نمیتونم بخورم ومیگفتم چطور بعضیا میگن من اشتها ندارم خوش ب حالشون با کلاسن😁من هم وابستگی ب غذاها داشتم ولی ب قول استاد این وابستگی در همه ما فرق داره حالا کم یا زیاد ولی باید بپذیرم ک مننقص وابستگی ب مواد غذایی دارم باید بپذیرم ک وابسته هستم ب غذاها انکار نکنم من وابسته ب نوشابه بودم طوری ک باید نصف شب از رختخواب بلند میشودم یه قلوب میخوردم بعد می خوابیدم من الان اضافه نوشابه میریزم بیرون من ب چند نوع مواد غدایی وابسته هستم و زیاده روی باعث میشه حالم بد کنه از خدا میخوام کمک کنه قطع وابستگی کنم نسبت ب چای داغ نوشابه و بتونم صبحانه همه نوع مواد غذای بخورم من رقیه ۵۹ کیلو هستم استاد ممنونم بابت تمام زحماتتون تشکر🙏🙏
ه
یکی دیگه از کارهایی که برای از بین بردن نشانه های آدم چاق انجام دادم آنفالو کردن چند تا پیج اینستاگرامی فروش لباس سایز بزرگ و پیج های لاغری با روش های مرسوم بود
سلام در مورد تمرین جلسه هفتم که نامه خداحافظی با چاقی هست از چند روز پیش که این فایل رو گوش دادم بالاخره با کمک خداوند و توکل به خدا امروز تصمیم گرفتم این نامه رو بنویسم و تا همیشه و تا آخر عمرم پایبند این نامه و خداحافظی همیشگی با چاقی باشم .
خداحافظ اضافه وزن،خدا حافظ نداشتن اعتماد به نفس،نداشتن عزت نفس،نداشتن لباسهای زیبا و خوش فرم،نداشتن شخصیت عالی و روحانی
من با خداحافظی همیشگی با چاقی و اضافه وزن میخام به کمک خداوند به عزت نفس بالا و اعتماد به نفس بی نظیری برسم و زندگیم رو در تمام ابعاد متحول کنم و به اوج موفقیت و خوشبختی برسم و خود واقعی و آگاهی درونم رو بیش از بیش پیدا کنم و فقط و فقط از زندگی واز مسیر رسیدن به این بهشت جاودان در دنیا و آخرت لذت ببرم وفقط هدف ام از زندگی در این دنیای زیبا و دوست داشتنی دانایی و زیبایی و نیکوی است من شکر خدا متوجه شدم که در این دنیا از طرف خالق کل آفرینش ماموریت دارم که از همه چیز و تمام لحظات فقط و فقط لذت ببرم تشکر گذار خداوند باشم و رسالت ام رو در این دنیا پیدا کنم و به انجام برسونم نه اینکه فقط به غذا و غذا فکر کنم و بخورم تا مرز خفگی و اگه هم نخورم اعصابم خورد بشه نه و صد البته نه که دیگه خداحافظ چاقی و پرخوری و هر چی رو خوردن خدا رو شکر که من ارزشمند و با لیاقت هستم و اول از همه خودم رو دوست دارم چون خودم جلوه ای از خداوند هستم و دوم خداوند و روح عزیز و آگاهی برتر وجودم رو دوست دارم و سوم تمام بندگان خدا رو وبرای همه بندگان خداوند آرزوی سلامت جسمی و روحی و عقلی و روانی و سعادت دنیا و آخرت و سربلندی و ثروت و نعمت و فراوانی و آرامش دارم.
خدا رو هزاران هزار بار شکر که در این مسیر نورانی و روحانی هستم وخواهم بود و سپاس فراوان از استاد عزیز و گرامی آقای جعفری که با آموخته های گرانبهای استاد دارم روز به روز پیشرفت میکنم. خدا رو شکر و هزاران بار شکر
در مورد لباس ها هم این رو بگم که من قبل از استارت دوره های هپی فت در رژیم اشتباه کالری شمار بودم و به خودم قول داده بودم لباس جدید نخرم…. و الان کمد لباسی ام پر از لباس های زیبایی است که منتظرم وزنم کم بشه تا بپوشم و لباس هایی که میپوشم الان یا تنگ هستن یا سایزم هستن… لباس های خیلی گشاد ندارم فعلا…. تا چند ماه آینده که وزن کم میکنم لباس هایی که گشاد شدن رو میبخشم و عکس میذارم حتماااا
نامهای به من چاقم
سلام همراه دیرین و وفادار و همیشگی من، ببخشید که می خوام باهات خداحافظی کنم چون تو رو لایق همراهی خودم نمی بینم. تو همیشه مایه حال بدم بودی پس چرا باید به همراهیت امیدوار باشم.
وقتی که نوجوان بودم همراهم شدی، تو اوج نوجوانی دلم میخواست بالا و پایین بپرم، کلاس های رقص زومبا برم و بدون اینکه نفسم تنگ بشه ورزش کنم ولی تو انقدر غذاها را در ذهن من با اهمیت کرده بودی که باعث میشدی لذت سنگینی غذا رو با لذت کلاس های شاد و جذاب رقص جایگزین کنم
وقتی به سن کنکور دادن رسیدم بهم گفتی حالا که میخوای درس بخونی برای اینکه انرژی داشته باشی باید غذا بخوری و میوه و آجیل و مغزیجات تا انرژی داشته باشی و درس ها رو بفهمی،
اما یه وقتا انقدر می خوردم که سنگینی بعد از خوردن نمی گذاشت درس بخوانم و من رو روز به روز از هدفم و رشته و دانشگاهی که میخواستم دورتر کردی.
دانشگاه که رفتم از اندام خجالت میکشیدم تصمیم گرفتم رژیم غذایی بگیرم و شروع کردم، ولی هر روز بیشتر از دیروز این را به ذهنم می گفتی که اگر لاغر بشی صورتت زشت میشی. همیشه توی اتاق پرو وقتی پشت هم درخواست سایز بزرگتر میکردم، تو همراهم بودی و می گفتی مهم نیست برو پارچه بخر و تو ذهنم این رو زیبا جلوه میدادی که اگه خودت بدوزی قشنگتره و به سلیقه خودت هستند لباس ها.
تو مهمونی ها و عروسی ها همراهم بودی وقتی کمر باریک بقیه رو می دیدم و من فقط دنبال پوشاندن عیب های اندام بودم،
میدونی ازت متنفرم تو تک تک لحظه های شاد به جای اینکه حالم خوب باشه یا تو فکر اندام بقیه بودم یاداشتم تا حد مرگ می خوردم و پرخوری عصبی داشتم.
همیشه وقتی از تخت پا میشدم به دلیل اضافه وزن و حضور تو لنگان لنگان راه می رفتم و اکثر اوقات پادرد بودم ازت می خوام خداحافظی کنم چون باعث شدی همه من را مسخره کنند، بهم توهین کنند، به خاطر اضافه وزن و اندام و من هیچ حرفی برای گفتن نداشته باشم، ازت متنفرم چون همیشه مثل اسب روی تردمیل در حال دویدن بودم و سنگینی نگاه بقیه رو روی خودم حس میکردم که تو ذهنشون میومد که این تپل گنده هیچ وقت لاغر نمیشه. ازت متنفرم که من رو همیشه محدود کردی برای انتخاب لباس انتخاب نوع ورزش و… تو را می خواهم بندازم سطل آشغال چون همیشه شال می پوشیدم تا روی شکمم رو بپوشونه و دست از روسری های زیبا و جذاب میشستم. حالم ازت بهم میخوره و می خوام به اهداف بالاتری فکر کنم و ذهنم را برای رسیدن به اهداف بزرگتر متمرکز کنم، تا اینکه همیشه درگیر نوع غذا، زمان غذا، کالری غذا باشد. هر وقته داشتم فیلم میدیدم میخواستم با خوردن لذت ببرم هیچ لذتی از آموزش های فیلم دیالوگ های فیلم و بازی بازیگران نمیبردنم. ازت متنفرم پس باهات خداحافظی می کنم تا به اهداف بزرگ زندگیم برسم تو دیگه هیچ جایگاهی توی زندگی من نداری پس خداحافظ واسه همیشه و آن جمله معروف (بری دیگه برنگردی) یعنی من دیگه نمیزارم برگردی پس برو توی سطل آشغال
سلام ب استاد جعفری عزیزان پر قدرت هپی فت استاد من عید امسال باشروع سال جدید ک تو تثبت وزن بودم تمام لباسهای سایز بزرگ انداختم بیرون من همیشه اگ لاغر میشودم لباسام تنگ میکردم دوسانت نگه میداشتم میگفتم چاق میشم دوباره حتی ب خیاط میگفتم دوسانت زاپاز نگه دار شاید چاق بشم چون من دایم درحال کم زیاد کردن بودم اولین بار من ۴ ماه تو تثبت وزن موندم اون هم با ده کیلو وزن 😍😍😍خودم باید ب خودم وروش استاد تبریک بگم ک تنوستم با کمک استاد ب تناسب اندام ماند گار برسم نامه من رقیه به رقیه چاق ک در گذشته بود واین شخصیت چاق بیمار گذاشته کنار ….سلام رقیه چاق ک در گذشته بودی وپراز احساس بد وحال خرابی بودی رقیه که در گذشته بود ۱۰ کیلو اضافه داشت ۱۲ سال ده کیلو با رقیه بودهمیشه با خودش ده کیلو اضافه وزن حمل میکرد وبا خودش میبردمن اکثر اعضا فامیل وخانواده ام اضافه وزن دارن وچون من نسبت به اونها اضافه وزنم کمتر بود هیچ کس منو به عنوان چاق قبول نداشت ولی من خودم میشناختم من اگر به هرکسی هم دورغ بگم به خودم نمیتونم بگم من ده کیلو اضافه وزن داشتم رقیه گذشته ک رقیه پرخور بود وعاشق شیرینها کیکها مواد شیرین ک زیاد دوست داشت رقیه گذشت همیشه با ولع وحرص ومثل کسی بود ک انگار قحطعی زده بود انگار تا به حال مواد غذایی ندیده بود رقیه از این شخصیت متنفر بودرقیه گذشته ته مونده غذای بچه هاش میخورد رقیه گذشته دایمن سر یخچال بود ب هر بهانه کنار یخچال بود کار جز خوردن وریزه خوار نداشت رقیه گذشته دو روز هیچی نمیخورد تا گرسنگی بکشه تا یه مهمونی یا جاهای میرفت پراز غذاهای رنگارنگ بود جشن بگیره وتاخرخره بخوره من شخصیت گذشته رقیه دوست نداشتم رقیه گذشته مثل ادم های معتاد وبیمار رفتار میکرد با حرص ولع غذا میخورد با احساس سنگین وسرزنش خودش از سر سفره بلند میشودرقیه چاق گذشته پراز باورهای سمی ومخرب بود ک چون بقیه چاق هستن تو باید چاق باشی وتوهم مثل مادرت باید پیر شودی چاق باشی وفرسود خداحافظ رقیه گذشته ک ۶۹ کیلو بودی وپراز باورهای منفی وسمی ک اعتیاد ب مواد غذایی ورفتار بد غذایی داشت با هپی فت محاله دیگر تو روببینم محاله من با افتخار با هپی فت رقیه با شخصیت جدید ۵۹ کیلو هستم وسالم پر از انرژی
سلام به خانواده هپی فت بی نظیر و خالق این خانواده زیبا استاد جعفری عزیز و نجمه مهربانم
اول از هرچیزی من هر جلسه رو که گوش میکنم فوقالعاده است و واقعا نمیدونم چطوری احساس عالی خودم رو بیان کنم.استاد عزیزم سخن از زبان ما می گویید .واقعا اشرف به همه باورهای چاق کننده .شما ریشه ای عمل میکنید بسیار سپاسگزارم از شما
در مورد لباس های گذشته خودم من همه رو بخشیدم و خودم رو از بند وابستگی رها کردم خدارشکر
نامه خدا حافظی با شخصیت چاق خودم
خدا حافظ برای همیشه ای شخصیت چاق من دیگه اصلا اصلا دوست ندارم ببینمت چون پراز رنج و ناراحتی بودی برام باعث شدی که من خودم رو خود مهربان و عاشق و متناسب و پر از زیبایی رو از یاد ببرم همش نجوا میکردی که چی بخورم چی نخورم و فراموش کرده بودم برای چی پا به این دنیا گذاشتم وقتی باهام بودی اعتماد به نفس نفس من رو گرفته بودی وهمیشه ناراحت بودم کم انرژی و یه معتاد که فکر ذکرش غذا خوردن و غذا پختن بود با دیدن آدمهای چاق توی محیط کاری خودم که برای آب درمانی میو مدن واقعا غمگین می شدم بعضی ها شون قادر به راه رفتن نبودن و بدن های پراز درد و رنج رو با خودشون حمل می کردن وقتی به اونها توج می کردم به خودم می گفتم ببین آینده تو به زودی همین میشه اگه دوست داری بازم این شخصیت زشت و به درد نخور رو نگه داری همین روش زندگی رو ادامه بده و الان با قدرت فراوان میگم که برو برای همیشه ازت متنفرم تو همش ناراحتی پراز نجواهای شیطانی بودی وبه بزار رو راست بگم که توخود شیطان بودی خدا حافظ
در مورد اینکه آیا من به خردی رسیدم که با این شخصیت شیطانی خدا حافظی کنم ؟
بله با قدرت زیاد در کنار هپی فت بی نظیر روز به روز به خرد بیشتر دست پیدا میکنم و روز به روز تمرین میکنم که بهترین نسخه خودم رو بسازم وبه شخصیت الهی خودم برسم
عرض سلام وادب خدمت اقای جعفری عزیزوخانم خیری نازنین وعزیزان هپی فتی 🌹🌹🌹
من امروز تونستم جلسه هفتم رو با دقت گوش کنم وخدارو شکر می کنم که در کمد لباسم لباس گشاد ندارم.
برعکس لباسهای دارم که مدتها است آرزوی پوشیدنشان رو دارم.
کافیه ۷تا۸ کیلو دیگه از وزنم کم بشه تا لباسهای که دوستشون دارم بتونم بپوشم وبرای اون، لحظه شماری میکنم.
از خود چاقم خداحافظی میکنم که اصلا اصلا دیگه جرات نکنه سراغم بیاد وباعث حس بد درمن بشه وسلامتی من رو به خطر بیاندازه ومن رو تبدیل به یک آدم شکمو که به جای لذت بردن از لحظه های زندگی، در فکر لذت بردن از غذا بشه، وخوشحالم از اینکه دیگه بهش اجازه نمیدم که وقتی برای خرید به سوپر مارکت ومیوه فروشی میرم من رو وادار با خرید بیش از حد کنه که مجبور بشم برای تخلیه روانی خودم برم سراغشون.
به من چاق گفتم که ازش بدم میاد ودیگه سمت من نباید بیاد ودر خونه رو به روش محکم بستم وگذاشتم پشت در بمونه تا دیگه سراغم نیاد وازش نمیگذرم که گاهی میره تو جلدم وگولم میزنه…. نه دیگه گول نمیخورم..
بااین حس سبکی که این دوماه داشتم حالا خیلی بیشتر خودم دوست دارم وبا من چاق خداحافظی میکنم برای ابد
حالا که فهمیدم که میوه ها هم چاق کننده هستند ازشون خواستم که کمتر من وسوسه کنند وبه من کمک کنند که راحتر با من چاق خداحافظی کنم.
خداحافظ من چاق تا ابد….
سپاس ودرود امین جعفری عزیز🙏🙏🙏
با سلام و شب بخیر خدمت همه همراهان عزیز هپی فت
خدمت تون بگم که الان چند سال سایز من 48 بود تا اینکه توی این یکسال کرونا 50 شد ولی من به هر بدبختی بود همون 48 ها رو میپوشیدم🤦♀️ خصوصا لباس های اداری و چون محیط کار هم چادری هستم تنگی شون مشخص نبود😅🙈 تا اینکه از اسفند که وزن کم کردم الان همون 48 ها اندازه ام شدن البته خب راحت و خوب هستن مثلا قبلا دکمه شلوار هام بسته نمیشد و زیپ شلوار تا نصفه بالا میومد😓 ولی الان خداروشکر همه خوب شدن و حتی تا اندازه ای یکم گشاد .بنابراین اصلا لباسی ندارم که بخوام ببخشم 🥰 البته تقریبا 4 سالی سایزم 46 هم شد😓 و دو سه تا مانتو 46گرفتم که بعدا دوباره چاق شدم همون 48 اونا رو بخشیدم ولی یکیشون رو نگه داشتم چون خیلی رنگش رو دوست دارم سبز زیتونی هست، منتظر روزی هستم که ان شالله در ماه های آینده بتونم مجدد ببوشم🥰😍
سلام اقای جعفری ونجمه عزیزم درمورد تمرین شماره ۷ باید عرض کنم که من همه لباس هایی که برام گشاد شده بود بخشیدم ولباسی که اول دوره فرمودید تهیه کنیم باسایز کوچکتر خداروشکر اندازم شده من حتی انگشترم رو کوچیک کردم ولی چون سایزم کوچیکتر شده دیگه فروختم که جایگزین یک انگشتر سایز وزیبا بخرم .تمرین دوم نامه وخدا حافظی باچاقی .سلام چربی های نامهربان که سالیان سال درپهلو ها وشکم من جای گرفته بودید وباعث شده بود کهاعتماد به نفسم پایین بیاد .ترس داشتم که در جشن های عروسی دیده شوید وپشت گن های کشی قائمتون میکردم چقدر دراتاق پرو اذیت میشدم هر شلوارو لباسی میپوشیدم شما از یک طرف بیرون میزدید وبعداز خرید کلی شب گریه میکردم هر تلاشی میکردم من رورها نمی کردین .یادمه شب به دنیا اومدن دخترم وقتی رفتم روی ترازو وعدد۷۵ رودیدم حالم بد شد وقتی دختر نازم رو بغل کردم گفتم خدایا چطوری این همه وزنم روکم کنم شما اینقدر ذهنم رو مشغول خودتون کردین که از بغل کردن دخترم لذتی نبردم ولی خداروشکر که من وابستگی به غذاها خیلی خیلی کم شد وشما بار سفر بستین ورفتین خدانگهدارتون من میزبان بدی بودم وهر روز با الفاظ بد صداتون میزدم چون من لایق این اندام بودم ومن هرگز وهرگز نمیپذیرمتون دیدار به قیامت
تمرین سوم جلسه ی هفت : نامه ای به آدم چاق خودم :
خداحافظ… آدم چاق درون من ، شخصیت و کردار و افکار و باورهای چاق من…. دوستت ندارم و میخوام ترک ات کنم ، چون اولین و بدترین و بزرگترین آسیبی که به من رسوندی این بود که منو دچار و درگیر کردار و رفتار و افکار و باورهای زشتی کردی که در شأن اشرف مخلوقات و خلیفه الله نبود و از ذات اصیل الهی خودم و سپس از اصل خلقتی که خدا برام ساخته بود و اون هم تناسب اندام اورجینال و زیبا ، هروز دورتر و دورترم کردی و به قهقرا بردی…، و منو از درجه ی بالای انسانی به پایین ترین درجه کشوندی …میخوام ازت جدا بشم و ترک ات کنم ، چون تمام لذت های دنیا و مستی کردن ها رو توی غذاها و خوردن زیاد برام خلاصه کردی … و غذاها نقش مشروبات الکی رو برام داشتند و مست و خمارشون بودم …و از گرسنه شدن بترسم و اصلا احساس گرسنه شدن واقعی رو تجربه نکنم و از یاد ببرم که گرسنگی واقعی یعنی چی ؟؟؟؟…ازت بدم میاد چون منو وادار میکردی که هر وقت هیجان زده شدم فقط و فقط از غذاها به مقدار زیاد بخورم که نتیجه اش بی حس شدن عقل ام و موندن در همون درجه ی پایین احساس بود ، در حالی که خدا میخواست ، من بعد از هر احساس شادی و هر احساس غم ، تجربیاتی رو کسب کنم و یک درجه بالاتر برم …ازت جدا میشم و ترک ات میکنم ، چون یک عمر برای توجیه کردن کردار و رفتار غذایی زشت خودت ، چربی ها و شیرینی ها رو عامل چاقی جسمم ، در نظرم جلوه دادی و اونا رو مقصر گرفتی و به من دروغ گفتی و منو از روغن و شکر و چربی ها ترسوندی و گفتی اینا چاق کننده است … ترک ات میکنم و تنهات میذارم چون کاری کردی که خودم رو فرد بی اراده و ضعیف النفس در مقابل غذاها بدونم … ازت فاصله میگیرم چون وادارم میکردی در مقابل تعارف های غذایی دیگران ، با اینکه هیچ میلی نداشتم و گرسنه نبودم ، به دروغ به من بگی بر دار .. ، وگرنه ناراحت میشه و به خاطر شکم بارگی خودت ، عزت نفس منو قربانی میکردی ، ازت فاصله میگیرم و ازت جدا میشم ، چون سالها تلاش کردی که رفتار و کردار و باورهای غلط و اشتباه خودت رو زیر نقاب رژیم و ورزش و پیاده روی و دمنوش قائم کنی… دیگه دوستت ندارم و ازت جدا میشم، چون سالها بالاترین درصد درآمدهای زندگیم رو صرف خرید آذوقه کردم و منو از گرسنگی و ضعف و بیمار شدن جسمم و کمبود ویتامین ها ترسوندی ، که حالا کمترین پس اندازی برای خودم ندارم که برای لحظه ی حال شادی کنم ، و برای امروز زندگی کنم …ازت بدم میاد چون خیلی جاها تحقیرم کردی ، و واقعا بارها و بارها بابت چربی های بدنم مورد تمسخر و عامل خنده و دست انداختنم توسط دیگران قرار بگیرم ، یادم نمیره ، اون خاطرات نفرت انگیز رو …ترک ات میکنم و رهات میکنم ، چون برای توجیه کردن و سیراب کردن وجود هیولایی خودت ، مصرف میوه های تابستونی و سبزی ها و سالاد ها با حجم بالا رو برام عادی و بی عیب جلوه دادی… ازت بدم میاد چون هر مراسمی دعوت میشدم ، هم جسم ارزشمند خودم رو ، و هم وقار و شخصیت خودم رو ، مثل سگی که منتظر پرت کردن استخون باشه ، له له میزدم و برای هر کس و بی کس بالا و پایین میپریدم بلکه مقدار بیشتری از اون غذا بهم برسونه و ظرف غذا با خودم حمل کنم …ازت دوری میکنم ، چون کاری کردی که ناخودآگاه ، با کسی دم خور و همراه و رفیق بشم که 150 کیلو وزنش بود و تمام ثانیه های زندگیش توی خوردن خلاصه میشد و من هم تمام تعطیلات هفته برای هرچه بیشتر ، پختن و خوردن همراهی اش میکردم ، و افتخار ما این بود که هر شب عکس انواع غذاهایی رو که توی خونه و یا توی رستوران می خوردیم رو برای هم بفرستیم و تمام فکر و ذهن ام رو با این مسائل احاطه کرده بودی ، که اون رفیق من حتی حاضر نبود بپذیره که چاقه… خداحافظ شخصیت چاق من ، چون کاری کردی که مطالعه کردن ، شکرگذاری کردن از خدا و داشته های زندگی ام رو از یاد ببرم ، و فقط به نداشته هام فکر کنم .اونم با این ترفند که هر وقت یخچال خونه خالی میشد ، کل زندگی رو زیر سوال میبردم و ناخودآگاه چشم و عقل ام به روی داشته هام بسته میشد و احساسم همیشه بد بود … ازت بدم میاد چون از موضوع بارداری من سو؛ استفاده میکردی ، که هروز سر همسرم غر بزنم که امروز باید اینو بخورم ، فردا باید اون رو بخورم … وگرنه ال میشه و در سن کم به مرز دیابت بارداری برسم … در حالی که اون درخواست های من برای یک جنین کوچولو نبود ، بلکه برای سیر کردن اون هیولای سیر نشدنی وجود تو بود …ازت خداحافظی میکنم چون وادارم میکردی اونقدر بخورم که بعدش به بدترین احساس سنگینی برسم که بعدش در بقیه ساعت روز حالم بد باشه و در حال سرزنش و فحش و ناسزا گفتن به خودم به سر ببرم تا نتونم به کارها و اهداف بعدی ام برسم …ازت بدم میاد چون باعث شدی ، هر دفعه که برای خرید لباس برم ، فقط حسرت بکشم و هی دائم از اتاق پرو ،درخواست سایز بزرگتر بدم و سر آخر بدقواره ترین اش رو بپوشم که توی سن جوونی عین ننه بزرگ ها لباس بپوشم…ازت بدم میاد چون سالها حسرت پوشیدن پالتوهای شیک رو به دلم گذاشتی ، چون چاق بودم ، هیچ وقت جرئت خریدن و پوشیدن یک پالتو رو نداشتم و می ترسیدم که چاق تر نشونم بده ،آرزوی پوشیدن رنگ روشن رو به دلم گذاشته بودی ، و برای کمتر نشون دادن چربی هام لباس های رنگ تیره بپوشم، در واقع برای پنهان کردن خودت ، وادارم میکردی که پشت رنگ ها پنهانت کنم .دوستت ندارم چون توی مجالس و عروسی ها، عوض اینکه آزاد و رها و شاد باشم و تفریح کنم ، با حسرت به کمر باریک دیگران موقع رقصیدنشون نگاه کنم و یواشکی چربی های دور کمر خودم رو وجب کنم و غصه بخورم …ازت بدم میاد چون باعث شدی توی خونه جلوی همسرم واسه کمتر نشون دادن حجم شکمم، کمتر جلوش راه برم یا به زور شکمم رو جمع کنم و راه برم ، کاری کردی که حتی به شوخی به من بگه خرس گنده …ازت بدم میاد چون واسه توجیه کردن خودت ، هی دائم در گوشم گفتی ، چاقی باعث خوشکلی فرم صورت و کوچیکتر شدن بینی و لب و دهنت میشه ، در حالی که واقعیت این بود وقتی چاق هستی ، همه چیزت به نسبت چاقه و مثل ورم کرده ها میمونی و قب قب زیر گلو داشته باشی … و این نجواها فقط برای توجیه کردن ، و موندن و رشد کردن وجود هیولایی خودت بود ، نه اینکه دلت به حال زیبایی صورتم بسوزه…ازت بدم میاد چون کاری کردی که دیگه حتی یک عدد شیرینی ساده هم نمی تونستم بخورم ، و از بس به من فرصت هضم و سوزاندن چربی ها رو نمیدادی و تند تند عین یک ارباب ظالم، دستور میدادی و من کورکورانه و ذلیل وار و عین یک برده اجرا میکردم ، شدم مثل معدن چربی که به شوخی ، عنوان کوهان شتر رو به من بدن و از این دست شوخی های زجر آور باهام بکنن…ازت بدم میاد چون وقتی میخواستم با همسرم برم بیرون گردی ، حتما باید داخل ماشین رو پر خوراکی میکردم ، عوض لذت بردن از کوه و طبیعت ، همش به فکر جنبیدن و نوشخوار کردن باشم …ازت بدم میاد چون هر وقت میرفتم جلوی آینه ،با دیدن دور شکم و ران و پهلوهای خودم دقایقی احساس بد بهم دست بده … ازت بدم میاد چون هر وقت تنها میشدم و روی مبل خونه دراز می کشیدم که دقایقی استراحت کنم ، ناگهان دست می کشیدم به پهلوها و چربی هامو اندازه گیری میکردم و رنج میکشیدم… ازت بدم میاد چون کم کاری تیروئید رو بهونه ی چاقی ام قرار دادی و تا تونستی شکم بارگی کردی …ازت بدم میاد چون باعث شدی که صبح ها وقتی از خواب بیدار میشدم عین پیرزن 90 ساله کف پاهام درد میگرفت و لنگان لنگان راه برم …ازت بدم میاد چون کاری کردی در اوج جوونی مدت زیادی درگیر کمر درد و زانو درد بشم و توی بارداری قبلیم تا حد فلج شدن پیش رفتم ، و به دروغ به من می گفتی چون گودی کمر داری ، این باعث درد کمرت شده … و خودت رو توجیه کردی… دوستت ندارم ، چون همیشه به من دروغ گفتی که آدمهای متناسب اورجینال، عمدا کم غذا میخورند و به خودشون زجر میدن ، در حالی که اصلا اینطوری نبود ، اونا متعادل و بر پایه ی ذات اصیل انسان گونه غذا می خوردند و این تو بودی که از کلمه ی « کم » استفاده کردی تا منو گمراه کنی و از تعادل خارج ام کردی و چشم و عقلم رو به زیاده روی عادت دادی و پرخوری برام بدیهی شد …ازت بدم میاد چون ، کاری کردی که تصویری که از سن پیری ام توی ذهنم ترسیم کنم ، یه زن چاق ، عصا به دست ، با پا درد و کمر درد و لنگان که محتاج کمک دیگران هست ، ولی حالا خودم رو در پیری یک زن لاغر اندام ، صاف و سالم و پر تحرک بدون اینکه به کسی نیازمند باشم ، تصویر دارم . و واقعیت هم همینه….تو وادارم کردی یک قفسه ی خوراکی و آذوقه توی فضای خونه برات طراحی بشه ، ولی یک قفسه ی کتاب و کتابخونه نداشته باشم ..تو کاری کردی که توی بازار گردی ، بیشتر کانون توجه من به سمت فروشگاه سوسیس و کالباس و مواد غذایی و شیرینی سراها باشه … ولی کتابخونه ی شهر ، مساجد و فرهنگ سراها و کانون پرورش و فکری ، جز متروکه ها باشه و حتی تربیت فرزندم رو هم با این افکارم پیش ببرم ، حتی یکبار هم تمایل نداشتم که به بنرهای سطح شهر که برای شرکت در همایش ها و سخنرانی های علمی و یا کنسرت ها بود توجه کنم و براشون هزینه کنم ….
تو کاری کردی که برای کم رنگ کردن جلوه دادن اندام چاقم ، به شدت صورتم رو آرایش کنم که توجه دیگران از اندام نامتناسبم به سمت رنگ و لعاب ظاهرم بره …. هیهات … هیهات … که چه ها نکردی …؟؟؟ و حاشا به غیرتم که باز هم بخوام باهات بمونم و ازت جدا نشم … که اینبار اگر بخوام باهات بمونم مقصر تو نیستی ، بلکه ایراد از غیرت منه … ایراد از پرده ای هست که خودم به روی گوش و چشم و عقلم کشیدم …و خدا حق داره که اینبار منو رها کنه … تمااااام
تمرین جلسه هفتم:
نامه ای به خود چاقم
سلام دشمن دوستانه من, سلام قدیمیترین همراه من من و تو خیلی وقته هم پا و همراه هم هستیم اولین جایی که حس کردم هستی فکر می کنم هفت یا هشت سال داشتم در یک جشن عروسی کسی با لحن تحقیر آمیز یادآور شد که تو با منی. بعدها هم تو با من بودی هر وقت ما در نبود و من سر قابلمه میرفتم هر وقت دزدکی غذا میخوردم هر وقت همه پول توجیبی مرا خرج خوراکی میگردم حتی هر وقت که از کیف مادر پول برمیداشتم و غذا می خریدم
حتی وقتی بزرگ شدم هر وقت که ناراحت میشدم تو با من بودی به من یادآور میشدی که تفریح و خوشگذرانی صرفاً در خوردن معنی می یابد مرا وادار می کردی که تنهایی به رستوران ها و کافه ها برم رفتاری که اگر برای دیگران آشکار می شد خجالت زده ام می کرد
رابطه بین من و تو توی همه این سالها شبیه الاکلنگ بود گاهی من به تو چی بودم گاهی تو به من چیره ولی تو مثل یک سایه روی من افتاده بودی هر وقت خودم رو توی آینه دیدم تو اون جابودی. و هر جا تو پر رنگ تر بودی حال من بد بود خودمو دوست نداشتم و دلم میخواست بمیرم.
دقیق تر که نگاه می کنم تو مثل یه موجود ای بودی که از من تغذیه می کردی از عزت نفسم از میزانی که خودم و باید دوست داشته باشم.
امروز همین الان که دارم اینو مینویسم تو به اندازه کافی بزرگ شدی ولی من تصمیم دارم که بند ناف تو را از خودم ببرم من نمی خوام باهات در جنگ باشم اما فقط می خوام تقویت کنم من نمی خوام باهات بجنگم با همه روشهای مختلف مثل رژیم و ورزش سخت پوشیدن لباس هایی که تو رو بپوشونه و….
تو بخشی از من بودی و هستی من تو را می پذیرم و انکار نمی کنم ولی فقط دیگه نمیخوام تقویتت کنم دیگه نمیخوام تو منو پیش خودم تحقیر کنی
ازت خواهش می کنم همکاری کن و خودت هم به کمرنگ شدن خودت کمک کن
با همه سیاهی دوست دارم نفس
سلام به استادی که الحق و الانصاف ، یک پزشک واقعی و کار کشته برای ذهن یک فرد چاق هستید ، تمرینی که برای این جلسه در نظر گرفتید ( بیرون کردن لباس های چاق از منزل) با انجام دادنش ، محکمترین و قوی ترین طناب وابستگی به اون شخصیت چاق رو پاره میکنه ، و عجب معیاری فوق العاده ای هست برای آزمودن درجه ی ایمانمون به رسیدن به تناسب اندام و اندازه گیری میزان نفرت و اندازه گیری درجه ی خواستار جداییمون از اون آدم و شخصیت چاق !!!… در انجام دادن این تمرین هرچه قدر دست و دل کمتر بلرزه نشان از میزان علاقه مندی ما به تبدیل شدن به یک فرد و یک شخصیت جدید عالی تر و نفرت از اون شخصیت قبلی داره … در مورد خودم باید بگم ، که من قبل از آشنایی با این دوره ، یک سال آخر به خاطر اندام چاقم دیگه برای خودم لباس نمیخریدم مگر در موارد اجبار و به اصطلاحی خودم رو تنبیه میکردم ، و حتی چند دست لباس سایز کوچیک می خریدم که به اون سایز برسم و بپوشم . و چون موفق نمی شدم ، هدیه میدادم به افراد لاغر خانواده … و خدا روشکر بعد از آشنایی با آموزه های شما ، با اشتیاق تمام لباس های گشاد( از مانتو و شلوار لی و لباس های تو خانه ایی گشاد رو همه رو هدیه دادم . ولی امان از زیرکی شما استاد عزیز که از تمام نجوای ذهن ما با خبر هستید ، حقیقتا لباس های شب عروسیم ( واسه یادگاری) و مجلسی هایی که خیلی قیمت بالا بودن رو تو کمد لباس همچنان آویزان نگه داشتم ، البته چندین بار قصد کردم که توی سایت برای فروش بذارم ولی بازم دست نگه داشتم ، حالا خدا میدونه که ذهن ناخودآگاه من چه خوابی برام دیده بود ، والله شوکه شدم که عجب قدرتمنده این ذهن ناخودآگاه چاق … همچنان میخواد یه یاد و خاطره و رد پایی از خودش جا بذاره… امروز با قاطعیت تصمیم گرفتم که اهدا کنم ، اگر هم حریف اون ذهن منفعت طلبم نشم ، حداقل به قیمت پایین بفروشمشون … که دیگه اثری نمونه ….ولی تلاش میکنم که اهدا کنم که بمیره این نفس سرکششششششش به امید خدا….
و.تمرین شماره ی دو : یادم هست که اون موقع که چاق بودم همش از چاقی و مریضی صحبت میکردم ولی وقتی وارد دوره ی شما شدم و لاغر شدم ، کلی حرف از این و اون شنیدم ، یکی میگفت تا این حد لاغری خوب نیست ، یکی میگفت مریض شدی برو آزمایش بده ، یکی میگفت صورتت لاغر شده ، سر سفره تا میتونستن زیر نظرم میگرفتن که چرا مثل قبلا نمی خورم و خلاصه از این دست سنگ ها زیاد پرتاب شد طرفم ، ولی من در مقابلشون اونقدر اندام خودشون رو زیر سوال میبردم و اونقدر از مزایای حال خوبم و سبک شدن حرکات و تحرکم و از راحتی جسمم براشون می گفتم که سر آخر ، بعد مدتی دیگه هیچکس به من تعارف های غذایی الکی نکرد ، هیچکس از طرز خوردن ام تعجب نکرد ، دیگه عکس های غذاهای رستوران و مهمونی ها برام ارسال نشد به طوری که انگار همه رفتارشون با من ، و طرز حرف زدنشون با من تغییر کرد، تمرین شماره ی دو ، دنیا و شرایط اطرافت رو هم تغییر میده …که خیلی قدرتمند میکنه آدم رو ، همه با سبک شخصی تو آشنا میشن و احترام ویژه ای قائل میشن…
با تشکر فراوان از استاد عزیز و زحمتکش…
بادرود خدمت استادامین جعفری عزیزونجمه جان مهربان ودوستان عزیزهپی فت .جلسه هفت رووقتی گوش دادم برگشتم به روزهای اولی که وارد دوره شده بودم خداییش من ازاولین جلسه ایمان صددرصد داشتم که موفق خواهم شد وباخودم عهدبستم ایندفعه باتعهد وتکرادوتمرین وتداوم به نتیجه برسم وخداروشکر که تونستم .استاد من لباساموهرکدوم که قابل تنگ کردن بود بخصوص شلوارهاهموروتنگ کردم وخیلیهاشونوبیرون دادم وجالبه ابتدای دوره دوتاشلوارگرفته بودم چون خیلی خوشم اومده بودولی کوچیک بودن والان ازاونهابراحتی استفاده میکنم .من لباسهای گشاد نمیپوشم .
من متعهد میشم که درمورد چاقی وعوارض ومشکلاتش صحبتی نکنم ومدام درموردتناسب اندام وخوبیهاش بگم وخداروشکرموفق هستم چون دوستانم باحرفام به هپی فت علاقه مند شدن .
درمورد نامه به من چاقم :بدن عزیزم واقعا ازت عذرخواهی میکنم که باچربیهای اضافی هم ازریخت افتاده بودی وهم کلی عذاب میکشیدی .من متعهدمیشم هرلحظه به توبیندیشم ورفتارهایی انجام بدم که توارامش داشته باشی غذاهایی روبخورم که برات مفید باشه ودرهرلحظه به خودم یاداوری میکنم که متعادل بخور وسبک باش .این تعهد تازمانی که هستم پابرجاخواهد بود توهم همراه من باش .باسپاس
فایل ۷ اپدیت لاغری با جراحی ذهن
⚘درود و مهر امین جعفری عزیز و بانو نجمه خیری عزیزم
امروز فقط به روزهایی که با چاقی گذشت با لبخند نگاه می کنم دیگر از خاطرم رفته اند انگار نبودند
و این اتفاق زیبای فراموشی وقتی در من افتاد که من با کمک هپی فت خود واقعی ام را لیاقتمندی و ارزش های والایی که دارم را شناختم و درک کردم
حالا چقدر خوشحالم که داستان غم انگیز زندگی من اگر چه اتفاق افتاد اما حقیقت نداشت و انگار واقعا داستان بود
من اصلا با شخصیت چاقم هیچ وقت در صلح و آرامش و لذت نبودم تا بخواهم امروز دوباره به آن برگردم چطور می شود چیزی را که اصلا دوستش نداری دوباره طلب کنی اصلا نمی شود
با وجود این احوال اما با صلح و آرامش این شخصیت را رها کردم و با ساختن دیدگاه ها و باورهای جدید و قدرتمند موفق به تغییر رفتارهای خود شدم و نتیجه ای را خلق کردم که حالم را هر روز و هر روز خوب تر از روز قبل کرد و این سبب شد من اصلا به فکرم هم خطور نکند که به شخصیت قبلی حتی فکر کنم چه رسد که برگردم
تمام لباسهایی که شما امروز خواستید ببخشیم یا از خانه خارج کنیم
۴ ماه پیش بخشیدم بدون لحظه ای شک و شبهه و از این اتفاق آنقدر خوشحال و راضی بودم که جنبه مالی و خاطره انگیزش اصلا به نظر نمی آمد بی تردید دورشان کردم و با خاطری جمع و مطمئن می دانستم که دیگر هرگز به درد پوشیدنم نخواهد خورد
و به جای آنها لباسهای زیباتر و جذاب تری را تهیه کردم امروز لباسهای چهار ماه پیشم هم گشاد شده اند و چه لذتی قشنگ تر از این که دوباره لباسهای جدیدتر را تهیه می کنم .
همه اینها نشات گرفته از اعتماد من به روش هپی فت و تعهد و توانایی خودم در خلق نتیجه درست و ماندگار در حوزه تناسب اندام و دیگر موارد زندگی ام می باشد پس دیگر جای هیچ سخنی نمی ماند
اصلا راحت بگویم تکلیفم با خودم مشخص است و می دانم با خودم چند چند هستم حالا اگر گاهی دچار نگرانی شوم در بعضی موارد می دانم که مسیرهای عصبی قبلی هنوز نیمه ای جان دارند و قطعا من می توانم با اثبات و استحکام سبک جدید زندگی ام بر آنها پیروز شوم.
به خودم زمان میدهم و صبورانه و مستمر طی مسیر می کنم..
✅من شیدااای ۶۵ کیلویی هستم و دیگر هییییچ💪😍
دست مریزاد امین جعفری عزیز و شکر بی پایان برای وجود ارزشمندتان🦋🙏⚘
عرض وسلام وادب خدمت امین جعفری عزیز ونجمه جان گلم 🌷
الان که داشتم جلسه ی هفتم روگوش میدادم خیلی خیلی لذت بردم وچقدر خوشحالم که من اینکاررو یعنی بیرون کردن لباسهای گشاد وبدقواره رو پارسال مردادماه که وارد اموزشهای استاد شدم بیرون کردم حتی ترازوروهم بخشیدم وی سری لباسهایی که برای اون تخیل وخیال پردازی خریده بودم الان برام خوب شده دارم میپوشم وکیف میکنم وفریاد میکشم بچه هابیاین ببینید این لباس که پارسال خریده بودم الان برام خوب شده دم عید هم کلی بلوزودامن های گشادرو گذاشتم بیرون فقط ی چندتا مانتو دارم امسال به خاطر اینکه مدرسه نرفتم اصلا بهشون هم نگاه نکردم همین الان اخراجشون میکنم، باشادی وعشق چون هرروز که میگذره بیشتر عاشق خودم میشم بیشتر این شخصیت متعادل خورم رادوست دارم تواین چهارماه ایقد تمرین کردم که همه اقوام میدونن ودیگه اصراری برغذاخوردن من ندارند، وبا شوخی ومسخره میگن زهرایی که ماباهاش لذت میبردیم سرسفره باغذاخوردنش حالابرامون کلاس میزاره ومیگه من به اندازه میخورم ومن هم باصبوری وشوق بهشون میگم من دارم اازاین زندگیم لذت میبرم ازاین نوع غذاخوردنم حظ میکنم وانشالله همه ی شماهم میاین سمت من من خیلی خوش بینم، حتی استاد من کفشهای گشادم راهم ازخونه بیرون کردم😀چون عذاب اوربود اون تیپو قوارشون وخخخخ،
خدایا، استاد جان چقدر شما ذهن مارو به راحتی میخونید، استاد جان بدون کم وزیاد اگه بخوام بگم چندروزی بود داشتم به این فکرمیکردم که چرااستاد، من ایقد فایلهاشون راگوش دادم دراینباره صحبتی نکردن برام عجیب بود امروز که این فایل راگوش کردم ناخودآگاه ازجام بلندشدم ودست زدم وگفتم آخ جون این یکی فکرم راهم استاد خوند خدایا سپاس به خاطر وجودارزشمند امین جعفری عزیز واین آموزشهای قشنگش و این ارتباط زیباش با خدا، 🌷🌷🌷💞💞💞
خدایا سپاس که منو به این مسیرزیبا هدایت کردی🙏🙏🙏
من زهرای ناتوانی هستم که تا امروز وجود ارزشمند خدارودردرونم نادیده میگرفتم وتوجهی نداشتم اما همین الان پیشانی بندگی برآستان مقدش میسایم و گریه میکنم وبندگیم رااعلام میکنم وازاینکه درکنارم هست راسپاس میگویم سپاسی که مختص اوست چراکه یگانه معبودی است که لایق پرستش میباشد، 🙏🙏🙏🙏🙏
خدایا سپاس به خاطر وجوازرشمند امین جعفری واین اموزشهای زیبایش خدایا چنان قدرتی بهشون عطا فرما که بااین دم مسیحاییش ما انسانهای خفته را بیدار کند سپاس سپاس سپاس 🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹
سلام براستادگرانقدرویاران همراه
درموردبخشیدن لباس های گشادقبلی، بایدعرض کنم که من همیشه عادت دارم لباسهاو وسایل اضافی راببخشم وجهان هستی برایم جبران می کندو بهترش رابه من می دهد اماهفته گذشته که لباسهای گشادم رابخشیدم، احساس زیباتری داشتم زیرامی دانستم که دیگربه این سایزبرنمی گردم.
نامه خداحافظی باشخصیت واندام چاق:
سلام ای یارهمراه ونامهر بان من که باعث وبانی مشکلات زیادی درزندگی برای من شدی. مشکلاتی چون:زانود رد، کمردرد وبدترازاینها مشکلات روحی وتحمل تحقیرهای دیگران واینکه هرکسی به خودش این اجازه رابدهدکه بخواهدآدم رانصیحت کندواندام نامتناسب اوراموضوع بحث قراردهد. چه رو زهاکه به خاطرهمراهی تونتوانستم لباسهای موردعلاقه ام رابخرم وروزبعد آنها راتن دوستان وهمکاران دیدم وحسرت خوردم توباعث شدی پله ها رابه سختی بالابر وم ودرمیانه راه نفسم بگیرد. توبودی که اغذیه فروشی ها ورستورانها رادر نظرم زیباجلوه می دادی وباعث می شدی همه اش به غذاو خوراکی فکرکنم ونتوانم لحطه ای گرسنگی بکشم تومراازکوهنوردی محروم کردی. توآرزوی چهارزانونشستن رابر دلم نشاندی. آرزوی رکوع وسجودطولانی درنماز و…. آرزوی شنادراستخر.ارزوی پوشیدن پالتودرروزهای سرد زمستان و اکتفا به لباسهای معمولی برای جلوگیری از بزرگ نشان داده نشدن. افسوس که تورادیرشناختم و25 سال ازبهترین سالهای عمرم رافدایت کردم امابه قول شاعر:
زان سوی من چندین وفا زان سوی توچندین جفا
اکنون که دستت برایم روشده وتوراشناختم، دیگر زمام امورم رابه دست تونمی دهم و تو رابرای همیشه درز باله دانی تاریخ رهامی کنم تابتوانم بقیه عمرم راباخودم درصلح وارامش سپری کنم وازلحظات زندگیم بهتراستفاده کنم. بی شک بدون تور اهم به سوی کمال، هموارترخواهدبود
سلام استاد بزرگوار و خانم خیری عزیز🌹
سپاس از شما برای جلسه هفتم که در اون به نکات ریز و مهمی پرداختید
تمرین اول:خوشبختانه چون مدت اضافه وزنم زیاد نبود و در دوران کرونا بودیم… در زمان اضافه وزن لباسی خریداری نکردم که مجبور به کنار گذاشتنش بشم.. فقط بعضی از لباسهام کمی برام تنگ شده بودند و چون میدونستم که دوباره به سایز اولم برمیگردم نگه شون داشته بودم.. در نتیجه لباسی برای کنار گذاشتن ندارم….
تمرین دوم:تمام تلاشم رو میکنم دیگه در مورد چاقی با دیگران صحبت نکنم و در مورد احساس سبکی و لذتی که خوش اندام بودن داره حرف بزنم…
در مورد خودم نگرانیم بیشتر در مورد شکمم بود… اخیرا بیشتر از اینکه با گله ازش یاد کنم، بیشتر بهش عشق میدم و دوستش دارم…و دیدن کوچکتر شدنش، خیلی خوشحالم میکنه…
تمرین سوم: نامه خداحافظی
مهستی نه چندان چاق ولی نامتناسب، دیگه دوست ندارم همراهم باشی و دوست ندارم بهت فکر کنم… از اینکه در مهمونیها همیشه به این فکر میکردی که حالا چه غذاهای متنوعی وجود داره که میتونی از همشون یک دل سیر بخوری…و باعث شرمندگیم، پیش خودم میشدی و همچنین باعث عذاب وجدانم میشدی… دوست ندارم به اون شخصیت که من رو از وجود پاک خودم دور میکرد برگردم…
از اینکه وقتی مهمان داشتم فقط فکر میکردم که چه غذای جدیدی درست کنم تا خودم هم از خوردنش لذت ببرم… دسرهای رنگارنگ زیادی که درست میکردم تا بعد از مهمونی هم زیاد بیاد تا بتونم تا چند روز دسر خوشمزه بخورم…🙈
بهم میگفتی آجیل و میوه و موز که خیلی خوبه و خوردنش اشکال نداره و به قول یکی از آشنایان… که بهم میگفت “بخور تا جون بگیری”… اما نمیدونستم که باید در خوردن اونها هم تعادل رعایت بشه، حتی اگر مفید و خوب باشن..
حالا که به تناسب اندامم نزدیکتر شدم… و احساس سبکی و حس چند سال پیشم رو دارم انگار که چند سال جوونتر شدم و بهم شادابی بیشتری داده… دیگه اصلا نمیخوام که به خوراکیهایی فکر کنم که منو از زندگی شیرین که دارم تجربه میکنم جدا کنه و حس شرمندگی که از وجود اصلیم دورم میکنه، بهم دست بده…
سپاسگزارم 🌹