بلاگ

جلسه هشتم دوره لاغری با جراحی ذهن هپی فت

اشتراک گذاری:

39 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • من وابستگی غذایی ام این بود وقتی دانشگاه میرفتم از راه سرکار ، از راه دانشگاه و پیاده روی که می اومدم خونه چیپس وپفک وشکلات وبستنی میخوردم همیشه بخودم میگفتم باید رژیم بگیرم تا لاغر بشم از این دکتر تغذیه میرفتم دکتر تغذیه دیگه ، خیلی تند غذا میخوردم تا غذای ظهرم دیر حاضر میشد خلقم بد میشد
    من توی این دوره یاد گرفتم همه زندگی خوردن نیست. زندگی خیلی لذتهای دیگه هم داره

  • به نام خدا
    سلام و عرض ادب خدمت استاد و پشتیبان عزیزم نجمه جان
    تمرین جلسه هشتم
    با تأسف باید بنویسم همه این چهل مورد در من صدق میکرد من با کمال نا باورانه شدیداً وابسته غذاها هستم
    به نظر من همین رژیم گرفتن های مکرراً من باعث شده که من این همه وابستگی پیدا کنم به غذا ها و خودمو حال دلم را غذاها بد کردم و الان به این
    نقطه رسیدم که ای کاش اصلا رژیمی در کار نبود و

    این همه وابستگی به وجود نمی اومد
    نشونه های که خیلی در من پر رنگ هست
    من مدام ذهنم در گیره غذاهاست
    خیلی تند و سریع غذا رو میخورم با کمال تأسف سریع لقمه ی بعدی رو آماده میکنم
    اصلا طعم غذا را نمی فهمم
    ای وای ای وای بر من چه ها کردم با خودم چه ظلمی در حق خودم میکردم
    کلا این باور رو دارم که
    مسافرت یعنی خوردن
    اصلا به صدای درونم کوش نمی‌کردم که ببینم سیر شدم یا نه می‌خوام تا تموم بشه
    وای همیشه خدا تو مهمونی ها و تولد ها حتما باید چند نوع غذا و دسر های مختلف باید می‌بود و با غذاها جشن میگیرم
    اینکه میزبان ناراحت نشه به خودم بی احترامی کردم
    توی فروشگاه حتما به قفسه خوراکی ها سر میزنم و خرید میکنم اگه خرید نکنم انگار نه انگار که خریدی انجام دادم
    وقتی که اینا رو مینویسم خیلی حالم بد میشه دلم میگیره. بغض میکنم
    چرا هیچ وقت. خودمو ندیدم چرا باید این همه من به غذاها وابسته باشم که اولویتهای من غذاها باشه
    نه خودم.
    اینجا ای کاش نمینویسم
    مینویسم انشاالله که من از این به بد میتونم به غذاها نه بگم و وابستگی هایم رو رها کنم
    و به خودم احترام بزارم
    استاد خدا خیرتون بده.
    به امید زندگی نو 🌱

    • مرحبا به شما خانم نقدلو عزیز
      همین که به اشتباهاتی که مرتکب می شید اعتراف می کنید بسیار دستاورد بزرگیه، چون خیلی ها بجای اینکه اعتراف کنن به اشتباه، گارد می گیرن و منکر همه چیز می شن.
      من خودم تمام این رفتار اشتباه غذایی رو داشتم و به هیچ عنوان هم خودم رو سرزنش نمی کنم. چون یاد گرفتم که به این نوع رفتار به چشم یک بیماری نگاه کنم، من بیمار بودم و براساس آموزش هایی که از جامعه دریافت کرده بودم ناخودآگاه اون رفتارها رو انجام میدادم. و وقتی تو این مسیر آگاه شدم ، با تمام وجودم سعی کردم که اشتباهاتم رو اصلاح کنم و مسیرهای عصبی جدیدی بسازم برای خودم و شکر خدا که موفق هم بودم.
      در ادامه دوره در مورد تمام این اشتباهات صحبت خواهم کرد و دونه دونه این رفتارهای اشتباه رو تحلیل خواهم کرد.
      بسیار عالی تمرین انجام دادید، مرحبا به شما.
      موفق باشید.

      • ممنونم و خدا رو هزار مرتبه شکر که من در رو در راه هپی فت قرار داد. و با شما آشنا شدم.
        استاد همیشه از خدا میخواهم که خیر دنیا و آخرت به شما بده.
        خدا خیرتون بده.
        خیلی دیدگاهم عوض شده
        می‌دونم طول می‌کشه تا مسیر های عصبی محکمی در من به وجود بیاد ولی من هیچ وقت ناامید نمیشم وبا هم انجام دادن تمرین ها انشاالله به هدفم میرسم.

  • سلام به اقای جعفری وقت بخیر@@بااین چهل موردی که شماگفتیدتازه من متوجه شدم ایناوابستگی به غذاهامیشه تاالان اصلابه ذهنم خطورنکرده بودوای چقدرمن وابسته غذاهابودم نمیدونستم ازاین ۴۰مورد۳۵تاش من داشتم تازه چیزه دیگه ی یادم نمیاد@@بله من شبهاوقت خواب بفکرصبحانه ناهارشاممون هستم انقدرسریع تندغذامیخورم که اصلامتوجه طعم غذانمیشم توی کیک میوه هم بزرگترینش انتخاب میکنم که سیرم کنه خوشگذرونی توی مسافرت ۷۰درصدخوردنش ۳۰درصدشم خریدبهم میچسبه توی مهمونی به این فکرمیکنم الان غذاچیه یعنی اونیکه من خیلی دوستدارم بعدشم میگم دستپختش ازمن بهتره پس حتماخوشمزتره بزاربخورم تاخفه شم یه شبه فرداکمترمیخورم . برنج توی غذاهابیشتردوستدارم نمیدونم چراوقتی هم که غذامیخورم نمیدونم اون سنگینی بعدش چراانقدربهم میچسبه بله ته بشقاب هیچ وقت نمیزارم کاربه حجم معدم ندارم که تاچه حدی پرشده میگم حیفه اصراف میشه ازبچگیمم عادت نداشتم توی بشقابم غذازیادبیادمیگفتن بخورچیزی توبشقاب نمونه کم کم عادت شدبرام….توی روزحالاهرچی بخورم حساب نمیکنم امااگه دوساعت چیزی نخورم انگارسه روزه من روزه گرفتم یوقتایم که فشارم میافته بدون کنترل میرم سروقت شیرینی میخورم تاسیربشم بعدش میفهمم چکارکردم🤰پیجهای آشپزی رابیشتربخاطریادگرفتن دارم اماوقتی دارم دستورغذاییش میبینم اشتهام بازمیشه بلندمیشم یچیزی میخورم وقتی هم زیادمیخورم بعدش عذاب وجدان دارم تووعدهای دیگه کم میخورم یانمیخورم که جبران بشه شیرینی توفریزرم دارم که اگه یوقت خاستم امکانش نبودبخرم تویخچال داشته باشم تادلم خاست برم بخورم کارخونه هم که انجام میدم دیگه فکرمیکنم شاخ قول شکستم میگم امروزازخودم خیلی کارکشیدم کالریم که سوزوندم پس اگه زیادم بخورم قبلش تلافی شده فروشگاهم که میرم به قصدخریدهای دیگه بیشترازخریدواجبات خونه براخودم نسخه مپیچیدم میگم معلوم نیست دیگه کی بیام خریدکابینت خوراکی دارم هیچ وقت نمیزارم تموم بشه یوقت شب نصف شب دلم میره حالاازکجابیارم بخورم همه نوع خوراکی توکابینت هست کلابه اینکه بی اراده برم چیزی بخورم اعتیاددارم چای راهم که تاتنقلات بغلش نباشه اگه یه هفته هم چای بدون تنقلات بهم بدن نمیخورم بایدکنارش یچیزی باشه @@بللللله اینم وابستگیهای مخرب منه که تاحالابهش فکرنکرده بودم خیلی برام جذاب قشنگ بود چقدردقیق ازذهن ماخبرداری انشاله باکمک شماآقای جعفری عزیزوآموزشهای بی نهایت آموزندتون بتونم خودم اصلاح کنم که میدونم موفق میشم وبه تناسب اندام ماندگارمیرسم چون به شماواین برنامه ایمان دارم بخاطرتغییراتی که تواین مدتی که توی برنامه داشتم البته حرفایم که گفتم بیشترش برمیگرده به قبل ازواردشدن به هپی فت ****موفق پیروزباشید

    • سلام خانم ریحانه
      چقدر عالی شناسایی کردید وابستگی های غذایی تون رو. این آگاهی و این خودشناسی بسیار بسیار مهم و راه گشاست.
      آفرین به شما که وقت گذاشتید و اینهمه با حوصله این دیدگاه رو ثبت کردید.
      لذت بردم.
      موفق باشید

  • نیلوفر
    با سلام خدمت شما
    من قبلا نمیدونستم واقعا این رفتار من نسبت به غذاها وابستگی هستش.من دائم در طول روز به فکر این هستم که چی بخورم چاق نشم ،میان وعده چی بخور ،که ناهار میشه ،کی شام .انگار جزعه تکالیف روز مره هستش و با اینکه گرسنه نیستم این تکلیف رو انجام میدم و این رفتار هم به تبعیت از خانواده هستش چون اگه نری سر سفره دیگران ناراحت میشن .کلا اکثر ما برا خودمون زندگی نمی‌کنیم. هر شب موقع خواب به فکر ناهار فردا و این هم به خاطر خانواده هستش چون اگه یه روز غذا آماده نباشه همه صداشون در میاد و میگن تو یه ناهار رو نتونستی آماده کنی.و از ۴۰ موردی که آقای جعفری فرمودند ۳۰ مورد شامل حال من میشه .و از این به بعد با شناسایی رفتارهای خودم وقتی تو اون شرایط قرار میگیرم یادم میاد و خودمو کنترل میکنم البته آگاهانه.
    باید با تمرین و تکرار و ساختن مسیرهای عصبی جدید موفق بشم چون ای وابستگی و رفتار ها باعث چاقی من شده .
    من باور قلبی دارم با آموزش و کمک خداوند مهربونم به تناسب اندام ماندگار رسیده ام .رسیده ام را به خاطر این گفتم که از الان خودم رو لاغر تجسم میکنم .
    با تشکر از آقای جعفری و خانم خیری عزیز.

    • با سلام و عرض ادب و احترام
      استاد، من ۱۳ مورد از این مواردی که فرمودید رو داشتم و جالب اینجاست که اصلاً نمیدونستم اسم این رفتار، وابستگی به غذاهاست و برام واقعاً جالب بود.
      ۱. تند و سریع غذاخوردن من زمانی انجام میشه که ناراحت و عصبانی باشم ولی در حالت عادی، سرعتش کمتر میشه.
      ۲. در هر مواد غذایی، اونی که از همه خوش رنگ و لعاب و بزرگتره برمیداشتم!
      ۳. تو اوج رژیم هم که بودم، اون غذایی رو که خیلی دوست داشتم چند لقمه بیشتر میخوردم.
      ۴. هیچوقت ته بشقابم زیاد نمیومد و کاملاً بشقابو تمیز میکردم.
      ۵. همه مواد غذایی ( غیر از کله پاچه و سیرابی) رو دوست دارم و میخورم.
      ۶. عاشق شیرینی هستم حتی بیشتر از غذا دوسش دارم.
      ۷. حتماً و حتماً همه غذای سفره رو تست میکردم البته به مقدار کم از هر کدومشون.
      ۸. هیچوقت غذای توی بشقابم زیاد نمیومد چون اعتقاد داشتم اسراف میشه.
      ۹. توی فروشگاه، به قفسه خوراکیها سر میزدم اما زیاد برنمیداشتم.
      ۱۰. توی کشوی کابینت، بیش از ۲ بسته بیسکوئیت نمیزاشتم.
      ۱۱. یه وقتایی که گرسنه نبودم غذا میخوردم.
      ۱۲. عاشق و شیفته چای نیستم ولی اگه دوست داشته باشم بخورم، فقط بخاطر چیزهای شیرینه که باید با چای بخورم!
      ۱۳. ریزه خواری و ناخنک زدن به غذاها و خوراکی ها در رفتارم دیده میشد.
      🔸️ همه این رفتارها که نشان از وابستگی به غذاهاست، قبل از هپی فت در من بود و الان به لطف پروردگار، این پادشاه هستی و آموزشهای بینظیر شما استاد عزیزم، در کنترل من قرار دارند و هر روز کم و کم و مدیریت شده هستند.
      سپاسگزارم🙏🌹

  • سلام😊
    وای وای وای چقد وحشتناک ،الان که فکر میکنم میبینم قبل از دوره چه کارای عجیب غریبی میکردم،وقتی عروسی یا تولد دعوت میشدم از چن روز قبلش میگفتم ینی غذاشون چی میتونه باشه یا اینکه خدا کنه سلف باشه بریم بترکونیم ،وای روز عروسی ناهار کم میخوردم که بتونم شب خودمو خفه کنم،وااای از اول عروسی هر چی روز میز بود که غارت میکردم انگار از فردا قراره قحطی بیاد و من میخاستم ذخیره کنم تو شکمم وای وای هی ساعت نگا میکردم که کی وقته شام میشه،وااااااااااای وقتی میخاستیم بریم سفر همش به فکر تهیه خوراکی برای تو راه بودم ،تو ماشین که میشستیم به دخترم میگفتم نایلون خوراکیو در بیار وای الان خندم گرف به اونموقع ها ،وای دیروز با دوستام رفتیم اتیش درست کردیم یه عالمه بلال و پفک و چیپس و تخمه اورده بودن من فقط دوتا چایی اونم بدون قند خوردم ،هی میگفتن آزاده چرا نمیخوری گفتم میل ندارم تازه غذا خوردم اینقد تعجب کردن بعد به تک تک دوستام نگا میکردم که چطوری چیپس و تخمه میخورن با خودم گفتم وای آزاده تو ام قبلا اینجوری بودی ها،وای چقد وحشتناک 😱😱😱،خلاصه کلام،الان دیگه همه خانواده و اطرافیانم تغییر رفتارمو در خوردن احساس کردن،و الان خوشحالم و به گذشته خودم نمیدونم بخندم یا گریه کنم،ترجیح میدم بخندم 🤣🤣🤣🤣،

  • با عرض سلام خدمت استاد گرامی
    من قبلا اصلا خبراز این وابستگی نداشتم و الان که دارم این چیزها رو یادمیگیرم تازه میفهمم که تا به حال چه ظلمی به خودم کردم خدایا یعنی من اینقدر وابسته بودم و نمیدونستم 😔😔
    من تمام روز رو به غذاها فکر میکردم و دائم درگیر غذاهائی بودم که دوستشون داشتم و برنامه ریزی میکردم که کی این غذاها رو بپزم و بخورم .وقتی هم این غذاها رو با حوصله و با تمام سلیقه ام میپختم اینقدر تند تند و با عجله این غذا رو میخوردم که اصلا از مزه غذا چیزی نمیفهمیدم فقط میخوردم و میخوردم تند و تند وهیچوقت احساس سیری رو تجربه نمیکردم اونقدر میخوردم که سنگین میشدم و معده ام درد میگرفت اون موقع بود که دست از غذا میکشیدم و حتی در همون موقع هم که خیلی سنگین میشدم اگر لقمه ای از غذا باقی میموند به بهانه این که اسراف میشه اون رو هم به زور میخوردم و بیشتر اوقات مجبور بودم بعد از غذا شربت معده با عرق نعنا و دمنوش و …بخورم تا به هضم غذام کمک کنه و جالبه که هنوز اون احساس سنگینی تموم نشده بود دنبال راه چاره بودم که چی بخورم که غذام هضم بشه و بتونم شام بخورم و خدای ناکرده اینطور نشه که سفره پهن بشه و من میل نداشته باشم 😂😂
    توی مسافرتها دائم به بهانه اینکه آب و هوام عوض شده و تحرکم زیاده غذا میخوردم و همیشه بعد از هر مسافرت ۳یا۴کیلو اضافه وزن داشتم
    توی مهمونیها همش فکر و ذکرم غذا بود و از صبح کم غذا میخوردم که جا داشته باشم برای خوراکیها و الان که فکر میکنم نمیدونم چطور میتونستم از ساعت ۵عصر تا ۱۰ شب هر چی شیرینی و آجیل و میوه و بعد هم شام و چند مدل غذا رو بزیزم توی این معده بیچاره بدون این که فکر کنم که با این کارم چقدر دارم به بدنم بی احترامی میکنم
    هر وقت که خیلی خسته بودم حتما برای رفع خستگی باید فست فود میخوردم
    دائما این جمله ها رو تکرار میکردم ضعف کردم ،فشارم و قندم افتاده و اگر رژیم میگرفتم بعد از یکی دو هفته یا حداکثر یک ماه با همین جملات رژیم و میشکستم و شروع میکردم به غذا خوردن با عذاب وجدان وحشتناک
    توی رژیمها لحظه شماری میکردم که وقت صبحانه و ناهار و شام بشه و اون سهم غذایی رو که برام تعیین کرده بودن و بخورم ولی موقع خوردن فقط به کم بودن اونها فکر میکردم و اینکه من با این مقدار سیر نمیشم و خیلی وقتها که رژیم داشتم حتی خواب غذاها و شیرینی ها رو میدیدم
    من با تمام وجودم پذیرفتم که به غذاها وابسته بودم و حتی هنوز هم کامل نتونستم خودم رو از بند غذاها رها کنم ولی میخوام که این وابستگی رو به طور کامل کنار بزارم و با شخصیت چاقم برای همیشه خداحافظی کنم 💪💪

  • باسلام حدمت استاد عزیز وهمراهان من لیلا کشاورز تمام مواردی رو که استاد گفتن داشتم بجز چند مورد اونم اینان کابینت خوراکی ندارم علاقه
    به تنقلات ندارم زیاد اهل رستوران وساندویجی نیستم تو فروشگاهها اهل خرید تنقلات نیستم با چایی فقط خرما اونم ۱عدد میخورم بجز این موارد بقیه موارد شامل حال منم میشه البته قبلا الان که با گوش داذن به فایلای استاد خیلی خوب شدم واستاد به گزینه آخر میل ندارم خیلی خندیدم واقعا همیشه منم میگفتم چطور بعضیا میگن میل ندارم اصلا درکش نمیکردم ولی دیکه مدتیه منم یاد گرفتم میگم میل ندارم ومن واقعا وابیته به غذا بودم طوری که غذارو میدیدم فقط میخوردم وقورت میدادم وفقط اولین لقمه رو حس میکردم طعمش رو بقیش فقط تند تند خوردن وتمام کردن غذام بود انگار مسابقه بودواعتراف میکنم وابسته به غذا هام والان اینجام که این ناف وابستگی رو با کمک خدا واستاد عزیز پاره کنم برای همیشه

  • سلام و وقت بخیر خدمت استاد جعفری گرامی و خانم خیری نازنین.
    من اعتراف میکنم که به غذاها وابسته هستم واین وابستگی باعث چاقی من شده.
    نشانه هایی از وابستگی به غذاها که در من وجود داره واقعا زیاد هستند ولی اونهایی که پررنگترند اینها هستند .
    من به شدت پرخوری عصبی دارم ودر مواقع ناراحتی خوشحالی وحتی زمانهایی که بیکار هستم وحوصله ندارم برای سرگرمی غذا میخورم.
    در مسافرتها حتما باید تنقلات در ماشین داشته باشم وبه رستورانهای خوب برم.
    خیلی تند وسریع غذا میخورم وخیلی مواقع پیام سیری مغزم را دریافت نمیکنم.
    در دورهمیها همه اش به فکر اینکه چی بخوریم وچی درست کنیم هستم.
    اگر در مهمانیها به من چیزی تعارف کنند برای اینکه صاحب خونه ناراحت نشه با وجدیکه سیرم ولی چند لقمه ای میخورم.

  • سلام وادب
    من‌به شدت وابستگی به خوردن دارم.شدیدا وابسته هستم تقریبا همه چهل موردی که استاد گفتند را دارم همش ذهنم‌درگیراینه که خب حالا چی بخورم حتی ذهن‌چاقم بهم‌ مرتب میگه تو گرسنه ایی مدام دم یخچال وکابینت خوراکی‌ها هستم‌مدام دم هایپر وسوپر ماکت هستم امکان نداره برای خریدی برم وخوراکی نخرم رفتم پاسپورت درست کنم ذهنم‌درگیر کیک فروشی کنار اونجاست من از وجود بچه ها برای پرخوری خودم‌استفاده میکنم‌هی میگم مامان اینو واستون بخرم‌بخو رین یا چی میخورین ته ته تحقیر وکوچک کردن خودمم.. خوشبختانه با آدم‌های بسیار درستکار دیندار نه دین دان سروکار دارم همشون‌متناسب هستند وخوردن براشون در حد رفع نیاز اهمیت داره مدام خجالت میشم اما بازهم همه ذهن و وقتم درگیر خوردنه ومتاسفانه دارم این‌رو هم‌به بچه ها منتقل میکنم وای خدای من همه ی چهل مورد را دارم یقینا اگه استادبازم هم‌می‌گفتند داشتم …عاشق چایی وقبلش ذهنم‌بهم میگه چای رو با چی بخوری بهت بچسبه تازه میگم نه شرینی را بایدجدا بخورم مزه ش رو بفهمم یکی دوتا هم با چایی بخورم مدام از غذا وخوردن حرف میزنم‌خاطراتم از خوراکیهاس .خوردنهام را توجیه میکنم بعضی وقتها سه چهاربار شام میخورم میل ندارم چیه نمیخوام چیه بعضی وقتها به زور به تعارفها یا میگم‌زیادم میشه یا دیگه نمیتونم بخورم تومهمانیها خیلی پرخوری نمیکنم یا جلوی بقیه ولی توخلوت وتو تنهاییهام آن‌به آن‌چیزی میخورم تا جایی که دیگه سوزش سردل پیدا میکنم‌باز میگردم چیزی میخورم که اون‌خوب بشه خدای من‌ فاجعه است فاجعه یی که خودم‌میخوامش خودم دوستش دارم خودچاق و وابسته من به خود متعادل ودوستداشتیم تحمیل میکنه یا واژه ای بدتر تعرض و… ومن هربار با حقارت ودر سکوت نظاره گرم
    خالق مهربانم رب من پروردگارا سپاس که نشانم دادی ای کسی که همه خیر وخوبی از توست دستم را بگیر ودر راهی که نشانم دادی ثابت قدم بدار هدایتم کن تا الهامات تورا شنوا باشم نه نجواهای شیطانی ذهن‌ چاقم را که از این طریق خیلی فلجم‌کرده….خدایا شکرت

  • سلام امین عزیز و نجمعه عزیزم

    فایل ۸
    من هم وابستگی به غذا دارم خیلی زیاد هم هست
    اگر وابسته نبودم که این همه اضافه وزن نداشتم
    وابستگی به غذا باعث شد که دچار بیماری روی و جسمی بشم …چرا روحی چون انقدر بخاطر غذا خوردن تحقیر شدم بخاطر وزنم اعتماد بنفسم اومد پایین که روحم آزار ده خاطر شده
    من هنوز وابسته هستم
    وابسته به ته غذا ..همیشه سر سفره که بودم ته غذا که می موند از دلم نمی یومد بریزم دور میگفتم حیف اون میخوردم
    من وقتی بر نامه روبیکارو داشتم همش میرفتم دنبال پیچ های که در مورد غذا و آشپزی و خوراکی بود و نگاه میکردم دقیقا وقتی اون لحضه که غذا ها رو میدیدم گوشنه تر میشدم و حرص و ولع بیشتری داشتم ..بخاطر اون اون بر نامه کلا حذف کردم
    من خیلی موقع برای پختن غذا های مهمانی ویا غیره تولدها نقشه می کشیدم و آماده سازی میکردم و همش تو لذت خوردنش به رویا میرفتم
    من اگر کیک یا خوراکی تقسیم می کردن دوست داشتم بزرگتر و یا بیشتر برای من باشه ولی چون مادر بودم و خجالت می کشیدم این کارو نمی کردم ..ولی اگر شرایط اش بود حتما بیشتر بر می داشتم
    من وقتی تو مسافرت هستم دوست دارم همش خوراکی بخورم مثل پفک و کیک و شیر کاکاو
    من وقتی ناراحت میشم خودم با غذا خوردن آرام میکردم
    من هنوز اگر جای برم وسیر باشم دست میزبان رد نمیکنم
    من همش حساب چند ساعتی که غذا نخوردم میگیرم
    دیوانه قندم البته خالی نه به همراه چای
    من اگر تنوع غذای باشه دوست دارم از همش بخورم
    گاهی که کار خیلی انجام‌میدم من هم‌زیاد میخورم
    همیشه تا غذا بپزم و سر سفره بیاد چند بار ناخونک میزنم
    مریم به قدری وابسته است که گاهی خیلی کار بدی میکنه وقتی دار ظرف ها را میشوره به غذا های که ته بشقاب های که تو ظرف شوی نا خونک میزنه😔😔😔😔😔😔😔
    من اگر شرایط دور دور رفتن داشتم حتما خوراکی میخوردم

    اگر شرایط رستوران و کافه و فسفود رفتن داشتم حتما حتما من میرفتم
    این چند تا رو یادم اومد.
    از خداوند می خوام کمک کنه تا تو این مسیر من هم مثل همه دوستان موفق باشم

    مریمی ۶۵ کیلوی

  • جالبه كه حالا كه مرور ميكنم ميبينم نه وابسته به غذا بودم نه شيريني نه ميوه و غيره يعني وقتي تنهام كل روز با بيسكويت و قهوه سر ميكنم يا وقتي مهموني ميرم كه كلا بي اشتها ميشم چرا؟ چونكه با خود واقعيم روبرو هستم زني كه مطالعه داره نقاشي ميكشه سالها تحقيق پيرامون روانشناسي و تاريخ و … داره باغبوني ميكنه و عاشق حيواناته ولي وقتي مجبورم براي اثبات نقش همسر و مادر و زن مهربان ايفاي نقش كنم بايد از تمام نيازها و ترجيهات طبيعي و رواني خودم بگذرم و توو شرايط تحمل و صبر و فشار مسعوليت زياد قرار بگيرم تا رضايت و تاييد بگيرم همين بقدري با شخصيت واقعي من فاصله داره كه براي تحمل ان به غذا بعنوان يه منبع ارامش و رضايت و فرار نگاه ميكردم متاسفانه چون روحيه چاق بودن رو هرگز نداشتم و هيچوقتم برام عادي نميشه فقط بمرور زمان سِر شدم ولي ته وجودم ميخوام به سلامتي و تناسب اندامي كه دلخواهمم برسم و برنامه هپي فت خيلي حس اميدوار كننده بهم ميده …

  • سلام اقای جعفری ونجمه عزیرم باید اول ازهمه اعتراف کنم که من وابسته به غذاها بودم که دچار اضافه وزن شدم اولین مورد که من ازشب قبل به فکردرست کردن غذای فردا هستم واین رفتار از مامانم ارث گرفتم وهنوز با ان ارامش غذارو نمیخورم تاحدی از سرعتم کم کردم ولی هنوز موفق کامل نیستم هنوز وقتی زیاد فعالیت میکنم احساس میکنم باید بیشتر بخورم هنوز از الفاظ ضعف کردم فکر کنم قندم افت کرد استفاده میکنم با عرض شرمندگی درسبد میوه چشمم دنبال میوه درشت تره شده با برنج یک لقمه نان میخورم که تا حدی کنترل شده سبزی خوردن جزئ غذاهای تکرار شونده هست در سفره ما هنوزهم شده سرسفره چند مدل غذاباشه به انداره یک قاشق مربا خوری تست میکنم واین بخاطر دوست داشتن ووابستگی به غذاهاست واقعا چای روبخاطر متعلقاتش میخوردم واعتراف میکنم تا قبل از هپی فت هرگز از کلمه میل ندارم استفاده نکرده بودم .

  • سلام وقت به خیر
    من با گوش دادن این جلسه تازه متوجه شدم که چه قدر وابسته به غذا ها هستم و چقدر این وابستگی قطور هست متاسفانه همه 40 موردی که استاد بیان فرمودند در مورد من صدق میکنه
    از وابستگی های من :
    من وقتی غذایی میبینم دیگر چاقی و ضرر های آن رو فراموش میکنم و فقط فقط میخورم وآن هم زیاد خوردن و از بقیه بیشترخوردن رو ملاک میدونم
    من به شدت به غذاها فکر میکنم وصبح ها با فکر وعشق به اینکه چی بخورم از خواب بیدار میشم.
    در تابستان همیشه شربت را به آب ترجیح میدم.
    درمهمانی ها بیشتر میخورم واز همه مدل غذا
    اگر نوشابه و دلستر سر سفره باشه آب نمیخورم. ساندویچ را علاوه از خودم حتی از بچه هایم را میگرم و میخورم و اگر شوهرم هم زیاد بیاورد ساندویچ ایشان را هم میخورم. هیچ وقت غذا زیاد نمیارم و علاوه برآن غذای بچه هام رو هم میخورم در پنهای هم میخورم وجلوی تلویزیون هم زیاد میخورم وقتی گرسنه هم نباشم زیاد میخورم.
    اگر بیرون از خونه مثلا در محیط کارم غذایی خورده باشم بع در خانه هم نهار فراوان میخورم من فهمیدم که معتاد به غذا ها هستم و گرفتار مواد غذایی هستم خدا رو شکر که در مسیر صحیح قرار گرفتم.
    خدایا کمکم کن که من ضعیف ترینم

  • سلام معصومه صفری نژاد هستم می خوام در مورد تمرین جلسه هشتم دیدگاه مو بگم از ۴۰ موردی که استاد در مورد وابسته بودن به غذاها �رده‌اند من مورد اول چهارم نهم دهم یازدهم چهاردهم پانزدهم بیستم بیست و نهم سی و چهارم و سی و ششم مواردی هستند که شامل حال من میشم در طول روز مثل کسانی که سیگاری هستند مدام فکرم به سمت غذا میره حتی اگه سیر باشم تند تند و سریع غذا میخورم با توجه به سن و سالم عاشق هله هوله هستم مخصوصاً پفک با اینکه خودم اصلاً پفک نمی خرم اما اگر اگر جایی ببینم محال که از کنارش بی توجه رد بشم شاید باورتون نشه من بعضی از غذاها رو که ترد هستند از جمله ته دیگ غذاهارو به عشق پفک میخورم تا قبل از شرکت در این دوره هیچ وقت قبل از احساس سبکی از پای سفره بلند نمیشدم هر موقع که فکرم مشغول به چیزی باشه استرس داشته باشم یا عصبی باشم و پرخوری دارم مرتب توی ذهنم حساب کتاب دقایق و ساعاتی که چیزی نمیخورم رو دارم برای زیاد غذا خوردن دلیل دارم واقعا ضعف می کنم کار زیاد می کنم یه کار سنگین می کنم میگم بدنم کالری سوزانده اشکال نداره کم اضافه تر بخورم چای میخورم به قول استاد به عشق این که کنارش خرما بخورم یا شکلات و بیسکویت واقعا اگه چای رو بخوام به تنهایی بخورم شاید روزی یه فنجان بیشتر نتونم بخورم اینها وابستگی‌های من بود که وقتی که صحبت های استاد رو شنیدم ۴۰ مورد بیان کردن این چند موردی بود که من واقعاً توی خودم دیدم خیلی پررنگ از اون چهل مورد من ۱۱ مورد در خودم پیدا کردم و امیدوارم بتونم روی همین یازده مورد زوم کنم و دقت داشته باشم

  • سلام🌻🌻🌻

    با استفاده از این جلسه واقعا فهمیدم تا چه حد وابستگی های مختلفی داشتم،در زمینه های مختلف و گوناگونی،برای مثال:
    ۱.فکر کردن دائم به طرز بیمارگونه و وسواسی به درس که واییییییییییی فردا و دو ماه دیگه چی بخونم و چه کار کنم و آیا موفق میشم آیا موفق نمیشم که البته بیشتر توجهم به سمت افکار منفی اعم از موفق نشدن میرفت و خیلی آزار دهنده بود.

    ۲.علاقه ی شدید به غذا های خاصی مثلا خوئک و دنبه و شیش لیگ و… ؛ اما اگر مدتی هم نمیخوردم بهم نمیریختم و حس اعتیاد گونه ای در کار نبود.

    ۳.وابستگی شدید به مامانم به صورتی که حتی رفتارهای غذاییشون رو هم تکرار میکردم.
    (که باعث شد کلی از اضافه وزنم رو کم کنم و عضو
    هپی فت شم و این نکته ی مثبت ماجرا بود.)

    ۴.اینکه همیشه فکر میکردم اگر دوستی رو قراره ببینم ، حتما باید در یک کافه یا یک رستوران قرار بگذاریم و حتی اگر به منزلشون هم میرفتم،با هم مشغول آشپزی میشدیم.👩‍🍳👩‍🍳

    ۵.درباره ی غذاها به این صورت اصلا نبود،اما درباره درس به طرزی وابستگی داشتم که فکر میکردم اگر رشته ی مدنظرم رو قبول نشم میمیرم😑اما روی دیدگاهم به این مسئله خیلی وار کردم و هنوز هم دارم کار میکنم.

    ۶.هر شب تقریبا این سوال رو میپرسم که مامان فردا ناهار چی داریم😑خدا نکنه خورش کرفس باشه یا آلو اسفناج یا آبگوشت دیگه هیچی از شدت غصه مشغول عزاداری میشدم 😑😑😑😅😅😅.البته این مسئله ی سوگواری زمانی هم که به خونه ی یک فامیلی که دست‌پخت خوبی نداره هم صدق میکنه😅😅😅😂😂😂

    ۷.بااین جلسه دریافتم که :
    چچچچچققققدررررر !
    در طول روز فکرم معطوف به مسئله‌ی خوراکی ها بوده،به طرزی که مدام با خواهرم راجع به غذا های مختلف و خوشمزه ای که میتونیم بپزیم صحبت میکردیم و گاهی اوقات البته خیلی کم فیلم های خوراکی های مختلف رو در اینترنت می‌دیدیم و دلمون ضعف میرفت.

    ۸.خودم رو با دوستانم در رستوران های باحال و سنتی در خال خوردن کباب و ته دیگ زعفرانی و غیره متصور میشدم.

    ۹.در گذشته فکر میکردم بیرون رفتن فقط مساوی هست با به رستوران رفتن یا خوردن یک خوراکی و اصلا نمیشه فقط برای پیاده روی و گردش بدون درمیون بودن پای خوراکی ها به بیرون از منزل رفت که البته این تفکر رو خیلی وقته کنار گذاشتم.

    متشکرم🌻🌻🌻🌻

    • سلام شهرزاد جان عزیز
      فوق العاده بود عزیزم. کلی لذت بردم از اینکه با صداقت و جسارت در مورد وابستگی های غذایی نوشتید.
      مورد ۳ خیلی عالی بود و نکته ی بسیار مهمی داشت دقیقا همینطور هست وقتی عاشق و شیفته ی یک نفر هستیم به شدتی که وابسته اش می شویم کل رفتارها و حتی عقایدش به طور ناخودآگاه در ما تاثیرگذار است خواه مادر باشد یا پدر یا همسر .
      بسیار عالی و آموزنده بود عزیزم.
      سپاسگزارم.

  • سلام به استاد گرامی و خانم خیری گلم و دوستان همراه
    تمرین جلسه ۸« دلایل وابستگی به غذا رو بیان کنید…
    ۱_ ذهن و فکرم همه جا زوم میشد روی غذاها…در بازار….فروشگاه….مهمانی…
    ۲_هر وعده به این فکر میکردم که وعده بعدی چه غذایی بپزم
    ۳_تند تند غذا میخوردم
    ۴_در سفر و دورهمی بیشتر از مقدار همیشگی غذا میخوردم
    ۵_دوست داشتم برای صرف غذا دعوت شوم
    ۶_عاشق قورمه سبزی بودم و کباب
    ۷_نه تنها غذا توی بشقابم اضافه نمیومد بلکه ته مانده غذای بچه هارو هم می‌خوردم
    ۸_غذا میخوردم تا اضافه نیاد و اسراف نشه
    ۹_وقت ناراحتی و استرس غذا زیاد میخوردم
    ۱۰_مدام دنبال دستور پخت غذای جدید بودم
    ۱۱_توی عروسی ومهمونی تا حد خفگی میخوردم
    ۱۲_گاهی با اینکه سیر بودم بازم غذا میخوردم
    ۱۳_همیشه آماده غذا خوردن بودم و اشتها داشتم
    ۱۴_مدام توی آشپزخونه هستم
    ۱۵_همش فکر میکنم همسر و فرزندانم گرسنه هستن و مدام باید براشون خوردنی بیارم
    ۱۶_ توی مهمونی فکر میکنم اگر غذا کم بخورم میزبان ناراحت میشه و فکر میکنه غذاش بده
    ۱۷_خانمهایی که دستپخت خوبی دارن از نظر من خوب و باسلبقه و خانه دار هستن
    ۱۸_وقتی خیلی گرسنه هستم عصبی میشم و مثله دیوونه ها غذارو تند تند می بلعم……
    این موارد به ذهنم رسید بعضی از این موارد الان توی ذهنم کمرنگ شدن و امیدوارم بقیه هم از بین بروند تا وابستگی به غذا از بین بره و بند ناف بریده بشه…..
    ممنونم از استاد که با دقت و ریز بینی راههای عصبی مخرب را در ما شناسایی میکنند…..
    سپاسگزارم……

    • سلام به لیلی جان عزیز
      سپاسگزارم از اینکه با ریزبینی و دقت خطاها و وابستگی های غذایی تان را تشخیص داده بودید.
      بسیار عالی بود.
      ممنونم از تعهد بی نظیر تون.

  • با سلام و ظهر بخیر خدمت همراهان هپی فت
    من خداروشکر وابستگی آنچنانی به غذا ها نداشتم و. جز یکی دو مورد که اون رو هم همزمان با شروع دوره کنار گذاشتم
    من عادات داشتم همیشه همراه نهار نون هم بخورم و اگر نمیخوردم فکر میکردم یک گمشده ای دارم و دائم احساس گرسنگی داشتم در حالی که گرسنه نبودم ذهنم مشکل داشت اکر یک روز نهار با پلو نون نمیخوردم حالم بد میشد و خیلی وابسته بودم ولی الان خداروشکر از اسفند ماه که وارد دوره شدم کلا نون رو همراه با پلو کنار گذاشتم و تقریبا 4 ماه هست که نخوردم جز در مواردی که نهار پلو نبوده
    الان خداروشکر وابستگی به هیچ ماده غذایی ندارم شیرینی دوست دارم ولی اگز یک هفته هم نخورم حالم بد نمیشه اگر هم باشه و بخورم در حد تعادل میخورم .همچنین شکلات تلخ هم خیلی دوست دارم ولی باز وابسته نیستم اگر چند روز نباشه نمیخورم و حالم هم خوب هست به این صورت نیستم که بهرطریقی شکلات بخرم و داشته باشم .

  • با سلام و عرض ادب و احترام
    خداوند را شاکر و سپاسگزارم و روز به روز بهتر و بیشتر خود را میشناسم تا بتوانم عیوبم را برطرف سازم و در راه تکامل و ترقی پیشرفت قدم بردارم. قبل از گوش دادن به جلسه هشتم دوره لاغری با جراحی ذهن فکر نمیکردم وابسته به غذاها باشم اما هم اکنون متوجه شدم چون تند تند غذا میخورم پس وابسته هستم،که بیشتر بخورم و مغزم را درگیر کنم تا متوجه نشود و دیرتر فرمان سیری بدهد. در مسافرت ها بدون استثنا چند کیلو اضافه وزن پیدا میکردم زیرا میگفتم در سفر باید با خیال راحت بخوریم، غافل از آنکه سفر یعنی لذت بردن از طبیعت، مکان های تاریخی ،دیدار عزیزان و… دوست دارم در تنهایی هنگامی که همسرم و دیگر اعضای خانواده حضور ندارند چیزی بخورم و جالب آنکه با آنها (وعده های غذایی) نیز بخورم. تا احساس سنگینی نمیکردم از سر سفره غذا بلند نمیشدم چون می گفتم نباید ته ظرف غذا اضافه آید زیرا اسراف است.
    همیشه شادی ها موفقیت ها و… را با شیرینی دادن به خودم و دیگران تبریک میگفتم اما امان از وقتی که ناراحت و غمگین و یا عصبانی بودم مرحم من خوردن غذا بود با اینکه می دانستم در هنگام عصبانیت باید حالت خود را تغییر داد مثلاً از حالت ایستاده به نشسته و یا نوشیدن آب… چه قدر دقیق حساب و کتاب و زمان چیزی نخوردم را داشتم اگر یک روز دیرتر از معمول ناهار میخوردم کن فیکون میکردم هرگز راضی نمیشدم دست رد به تعارفات میزبان بزنم اگر با همسر و یا دوستان و فرزندان بیرون میرفتیم باید بستنی و یا هر چیز دیگر بخوریم. دلایل و توجیه های زیادی برای خوردن داشتم کم کاری تیروئید دارم، زیاد کار کردم، با مغز و حافظ هم کار کردم، از همه بدتر اگر سیر بودم اما باید وعده های غذایی و بعضاً با گرفتن دستورالعمل رژیم های غذایی پزشکان تغذیه میان وعده ها سر جای خود باشند چای را دوست دارم به دلیل ریش سفیدی قند و یا طعم زیبای خرما و بیسکویت چی بگم از ریزه خواری و ناخنک زدن به غذاها و تست کردن آن ها که بیچاره ام کرده اند. در فرهنگ وجودی من میل ندارم معنا و مفهومی نداشت.
    در آخر از خداوند توفیق روز افزون برای استاد عزیز امین جعفری و نجمه خانم دلسوز دارم امیدوارم همه اعضای خانواده هپی فت صاحب عزت نفس والا و معرفت و شناخت خود که منجر به خداشناسی می شود، گردند انشاالله….

    • سلام معصومه جان عزیز
      حظ بردم از این نوشته ی بسیار زیباتون که مسیر چاق شدن ۹۰ درصد از افراد دارای اضافه وزن رو به ادبی ترین شکل ممکن توضیح داده بودید. فوق العاده بود.
      هپی فت به شما افتخار می کند.

  • با سلام خدمت استاد عزیزم ونجمه جونم
    تمرین جلسه ۸
    با گوش دادن جلسه ۸لامپهایی توی ذهنم روشن شد که ای دل غافل من چه ذهن چاقی داشتم و چقدر در گیری داشتم با ای موارد خدایا شکرت توی این مسیرم و فهمیدم که چقدر وابستگی و بند نافهای مختلفی من رو اسیر کرده اند مثل تصویر سازی که با غذا ها داشتم که فردا چی درست کنم؟ حتی خودم رو موقع خوردن غذا وطعم غذا تصور میکردم امکان نداشت کیک درست کنم بزرگترین تکه رو بر ندارم و اعتقاد داشتم سفر یعنی غذاهای رنگ وارنگ و همش به فکر غذا های سنتی شهری که قرار بود بدم فکر میکردم و سفر برای من با طعم غذا گرهخورده بود
    استاد جان سخن از زبان ما می گویید من وقتی ازدواج کردم ۶۰کیلو بودم وقتی که سر سفره همراه با مادرشوهرم غذا می خوردم به من میگفت توچقدر آروم غذا می خوری حال آدمو به هم می زنی وای برمن که پذیرفتم به اندازه و آروم غذا خوردن بده 😔😔😔😔🙁🙁
    از حساب کتاب لحظاتی که غذا نخورده بودم رو تمام و کمال داشتم وهمش منتظر وعده بعدی غذا بودم و ساعت رو نگاه میکردم و میتونم بگم که همه مواد غذایی رو دوست داشتم خیلی زیاد، توی مهمونی امکان نداشت که سیر باشم دست رد به سینه غذا بزنم
    و عاشق بلا مناضع شیرینی بودم وای وقتی که می خواستم سر کار بدم کیفم رو پر میکردم از خوراکی های رنگ وارنگ فکر میکردم خدایی نکرده سرکار از گرسنگی نمیرم یه دفعه خدایی نکرده قند خونم پایین نیفته
    وای وای خدا نکنه چند مدل غذا رو با هم توی مهمونی اگه میدیدم حتما از همشون بای تست میکردم که یه دفعه خدایی نکرده حسرت به دل از دنیا نرم از ناخونک زدن که تازگی کفش کردم فهمیدم که این عادت بد رو داشتم ازش خبر نداشتم هیچ وقت یادم نمیاد که از کلمه میل ندارم استفاده کرده باشم
    من فهمیدم که معتاد به غذا ها هستم من اومدم توی هپی فت بی نظیر تا این اعتیاد رو کنار بگذارم و عاشق خودم بشم
    با سپاس فراوان از شما استاد عزیزم ودوست خوبم نجمه جونم 🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌻🌻💚💚

    • درود رویا جان قدرتمند
      مثل همیشه عالی و پرقدرت از خطاها صحبت کردین و می بینم که چقدر جسورانه و با شجاعت در راه رسیدن به تناسب اندام ماندگار قدم برداشتید.
      شما بی نظیری و هپی فت به شما افتخار می کند.

  • سلام ودرودبراستادجعفری که همچون جراحی حاذق وتوانمند، روح وروان انسان را واکاوی می کندو باورها و عادات نادرست راشناسایی و ریشه کن می کند.
    من اعتراف می کنم که وابسته به غذاها بودم وعادات مخربی داشتم که به یمن ورود به هپی فت، بسیاری ازآنها راشناختم وبه امیدخدا تاپایان دوره، کاملاآنها راترک می کنم. وابستگی من بیشترشامل درگیری ذهنی برای خرید وتهیه موادغذایی بود. موارددیگرشامل : تندغذاخوردن، دوست داشتن مهمانی به خاطرتنوع موادغذایی، تعصب به موادغذایی خاص ازجمله آجیل ومغزها وانواع قهوه، کاپوچینو، احساس سنگینی بعداز غذا، خوردن باقیمانده غذای دیگران، پناه بردن به غذاهنگام ناراحتی وشادی، ردنکردن موادغذایی درتعارفات ومهمانی، یادآوری خاطرات غذاها، اختصاص یک قفسه کابینت به تنقلات به بهانه کارفکری، خوردن درزمان سیری، خوردن چای باقهوه های مختلف،ناخنک به ظرف غذاقبل از عده اصلی.
    البته بسیاری ازاین عادت‌ها راشناسایی وترک کردم ولی هنوزر یشه بعضی ازآنها باقیست که امیدوارم بالطف الهی و آموزه های گرانقدراستاد، کاملابخشکند.

    • سلام و درود نرگس عزیز
      بسیار عالی بود پذیرفتن خطاها و وابستگی هوایی که دلیل اضافه وزن هستند بزرگترین و مهمترین قدمی هست که در راستای تناسب اندام برداشته می شود و شما عالی این قدم را برداشتید. سپاسگزارم.

  • اگر بخواهم در مورد وابستگیم به غذاها بگم خیلی زیاد میشه,تازه می فهمم چه وابستگی هایی توی ذهنم بودند و من اصلاً از حضورشون خبر نداشتم وقتی آقای جعفری داشتند ۴۰ مورد وابستگی را �ال می‌زدند با بعضی هاشون آشنایی بالا و شدیدی داشتم مثل این جمله همیشگی من در دوره هایی که با دوستانمان داشتیم توی کشور و شهری که تنها تفریحش غذا خوردن چه جوری رژیم بگیریم بیایید تصمیم بگیریم بودی متاسفانه اکثر رستوران ها و فست فودها را می شناختم در مورد غذاهایش تجربه های زیادی داشتم و به بقیه پیشنهاد می دادم مثلاً اگر می گفتند شبیه فست فود بخوریم � اسم و آدرس بهترین فست فودهای شهر رو می گفتند یکی دیگه از نشانه‌های وابستگی من به غذاها تند تند خوردن بود �لی وقتها هنگام غذا خوردن این حس را داشتم که تند میخورم اما باز هم به کارم ادامه می‌دادم از دیگر نشانه های این که همیشه با همسرم سر تعداد لوزهای پیتزایی که میخورد و من میخوردم بحث داشتم که چون تو یه روز بزرگ خوردی پس این دوتا مال من �نی نه تنها دنبال لقمه‌های خودم بودم بلکه دنبال شمردن لقمه های همسرم هم بودم همیشه دوست داشتم تنها غذا بخورم یادمه هر وقت می آمدم خانه و تنها بودم حتماً یک غذایی برای خودم سفارش میدادم قبل از آمدن همسر یکی دیگر از نشانه ها جشن گرفتن با غذاها �ن که همیشه دنبال گرفتن شیرینی از بقیه بودم و ید طولایی در این زمینه دارم همیشه در سفرها دنبال تفریح و لذت بردن با غذاها بودم و همیشه بخشی از خاطرات سفرم تعریف از رستوران‌های آن شهر بود همیشه حالم با خرید مواد غذایی و خوراکی زیاد خوب می‌شد و یکی از خوب فوت سطرهای قوی مهمونی ها و دورهمی ها بود

    • سلام فاطمه جان عزیز
      بسیار عالی بود . چه شناخت دقیق و کاملی از خودتون پیدا کرده بودید و همین شناخت اولین قدم در مسیر موفقیت و رهایی از وابستگی هاست
      درود بر شما نازنین

  • بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹🌹💞
    سلامو درود خدمت استاد عزیزم و دیگر دوستان قدرتمندم در گروه زیبای هپی فت🌷🌷🌷🌷🌷
    تمرین جلسه هشتم دوره آپدیت جراحی ذهن وابستگی از لیستی که شما فرمودید
    اولین وابستگی، هیچ وقت روی غذای خاص تعصب نداشتم فقط مسیر و عادت غلط که من داشتم پرخوری و تند تند غذا خوردن بود و به قولی با لذت غذا خوردن، در کنار دوستان، خانواده معروف به آدم خوش خوراکی با دست پخت عالی بودم که خیلی خوشمزه و چرب و نرم غذا درست می کند و خیلی هم با لذت می خورد😔
    2-خود و خانواده‌ام علاقه‌ای به غذاهای فست فود و رستوران و قفسه خوراکی در فروشگاه ها نداشتیم نداریم زیرا آنقدر غذاهای خوشمزه و دسرهای زیاد در خانه تهیه می کردم که همه ارضا می‌شدند فقط موقع تفریح و بیرون رفتن بچه ها با بستنی و نهایتاً تخمه حال می کردند😍
    3-رفتارهای تکراری من، انواع و اقسام پلو و خورشت هایی که روزانه گرم وخوشمزه وچرب ونرم در خانه گرم و تازه آماده می شد به قول فرزندم در حد المپیک هم خورده میشد دیگر جایی برای نفس کشیدن هم نبود که امروز به دلیل بودنم در هپی فت وجود مبارک شما و آموزش‌های زیبای شما همه این ها با مدیریت صددرصدی خودم اداره می‌شود و دیگر غذاها ارباب من نیستند دیگر جایگاهی در ذهن و وجود من ندارند و فقط و فقط به اندازه نیاز و تامین انرژی بدن خورده می شود آن هم در زمان احساس گرسنگی و نه طبق عادت ها💪💪💪💪
    ۴-مهمانی‌ها دیگر معذب نیستم به راحتی نه می گویم دیگر غذا ها نمی توانند مرا حقیر و کوچک کنند که هر کس که سر سفره نشسته باشد به من اشاره کند ته بشقاب و غذاهای بچه هایت را بخور حیفه به راحتی نمی گویم و می گویم حیف بدن عزیز من است که از سر ناآگاهی انبار ته مانده ها بود😔😔
    5-به شیرینی ها علاقه داشتم مخصوصاً شیرینی تر در تمام مراسم ها خریداری می شد و نهایتاً به خوردمن می رفت همیشه می گفتم چای را به خاطر ریش سفید قند دوست دارم اگر قندنباشد چای مزه و معنایی ندارد اما امروزه به برکت وجود قدرتمنده هپی فت چای به راحتی به صورت طبیعی خورده می‌شود و چه لذتی هم دارد 🌹🌺
    ۶ -نوشابه ها؟ نوشابه ها بهترین نوشیدنی برای من بود اما با ترس از کنار آنها رد می شدم همیشه حسرت به دل بودم اما الان به راحتی نصف استکان میخورم و آن‌هم هفته یک بار و نهایتاً دو بار و دیگر ازش نمی ترسم چون وابسته اش نیستم بند نافش را قطع کرده ام پاره کردم💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪
    7-در مسافرت ها و تفریح ها بوی ساندویچی را از فرسنگها حس می کردم و همسر عزیزم را وادار می کردم که برایم تهیه کند از هر طریقی که هست، وقتی خریداری می شد با ترس و نگرانی میخوردم و در آخر هم ناراحت بودم که دوباره مسافرت؟ که برای من دوسه کیلو اضافه وزن را به همراه داشت که خدا را هزار مرتبه شکر الان با قدرت و مدیریت ۱۰۰ درصدی همه چیز را به اندازه نیاز می خورم 🌺🌷🌹
    8- وابستگی شدیدی به خرید لوازم منزل و پوشاک دارم و داشتم وقتی وارد مغازه ها و پاساژها می شدم حس می کردم که قرار است قحطی بیاید یا کارخانه ها تعطیل شود و دیگر از این نوع و از این جنس لوازم و پارچه و لباس نیاید و زده نشود در حدی که پول داشتم خرید می کردم و اگر طرف فروشنده آشنا بود خودم را حقیر می‌کردم و می‌گفتم این را من میبرم و سر برج پولش را واریز می کنم که خدا را هزار مرتبه شکر که با مشاوره زیبای شما خیلی خیلی کمتر شده و در حد نیاز با عزت نفس با غرور و اطمینان و اعتماد به نفسم، که بی نهایت سپاسگزارم از وجود مبارک شما از خدای بزرگم بی نهایت سپاسگزارم که مرا در این مسیر قرار داد که آگاه شوم با آگاهی زندگی کنم 💪🌹🌹🌹🌹🌹🌹
    از خدای بزرگم بی نهایت به خاطر وجود نازنین امین جعفری عزیز و بانو نجمه عزیز دلم که مرا به این مسیر زیبا کشاندند وبازیبایی وبینظیربودن اموزشهایشان مرااکاه کردند سپاسگزارم🙏🙏🙏🙏
    خدایا چنان کن سرانجام کار. تو خشنود باشی و ما رستگار🙏
    من زهرای ۶۰ کیلویی هستم و دیگر هیــــــــــچ چرا که همه چیز از آن خداوند است ومن بدون قدرت خداوند هیــــــــــــــــــچم 😍

    • سلام زهرای عزیز
      از اینکه دقیق و با تمرکز بالا تک تک رفتارهای غذایی تان را زیر ذره بین بردید نهایت لذت را بردم
      سپاسگزارم مثل همیشه عالی بود

  • ✅ فایل ۸ اپدیت لاغری با جراحی ذهن
    درود بر امین جعفری عزیز و بانو خیری عزیز
    جلسه هشتم را شنیدم و کلی فیض بردم
    دوباره نگاهی به خودم و رفتارهای گذشته و امروزم کردم و بیشتر خودم را بررسی کردم و احساس بهتری را تجربه کردم
    زیرا با خودم فکر کردم چه بهتر که من با بیشتر شناختن خودم و رفتارهایم مشکلم را راحت تر می پذیرم و با قدرت بیشتری حل مسئله می کنم
    و از این بابت خیلی خوشحال و سپاسگزارم

    ✅تمرین : وابستگی های من از لیستی که شما شناسایی کردید
    ۱ تعصب بر روی یک ماده غذایی خاص
    روی میوه ها که همیشه باید در یخچالم می بود و همیشه بیشترین هزینه سبد غذایی خانوادگی ام خرید بهترین و لاکچری ترین میوه های موجود بوده است هیچ وقت به میوه ها دست رد نزدم
    به جای صبحانه و شام یک عمر میوه خوردم گرسنه شدم میوه خوردم پیک نیک رفتم میوه بردم در سفر همیشه میوه بردم و در راه خریداری کردم اگر نمی بردم بهترین لاین پذیرایی من کنار غذاها از مهمان بهترین میوه ها بود کلا تعصب خاصی روی میوه ها و مصرف شان داشتم با حساسیت بالا خریداری می کردم در تمام دوره همی ها سفرها و پیک نیک سراغ چیزی جز میوه نمیرفتم اگر هیج چیز نبود میوه ها حاضر بودند.
    ۲_ سرزدن به قفسه خوراکی در فروشگاه زنجیره ای
    همیشه به درخواست فرزند و همسر به این لاین رفتم و هیچ وقت از این تنقلات استفاده مستمر و زیاد نداشتم یک در ده هم شاید استفاده نمیکردم و البته فرزندانم را هم به گونه ای نامحسوس از این مسئله دور نگه میداشتم اما حریف همسر نبودم و این الگو از او به فرزندانم رسید اما تاثیر خنثی کردن این مسئله از طرف خودم روی فرزندانم را هم نمی توانم نادیده بگیرم یعنی موفق بودم که خلاف همسر رفتار کنم چون به شدت با اقلام کارخانه ای و اقلامی که دارای قند و شکر هستند زاویه دارم و اصلا به آنها علاقمند نیستم
    تنها چیزی که از این گذار مصرف می کردم چیپس و پفک بود که استفاده از انها در فواصل زمانی طولانی اتفاق می افتاد
    ۳_ رفتار غذایی تکرار شونده :
    (میوه ها و ته دیگ) که خوشبختانه امروز به کمک هپی فت قدرتمندانه تحت کنترل و ریاست من هستند و من تعیین کننده مقدار و زمان مصرف شان هستم آنها قدرتی ندارند و دیگر مرا در اختیار خود نمی توانند داشته باشند من دستور می دهم که باشند یا نه.
    ۴_ قبلا از چند نوع غذا همه را نه ولی یک نوع هم نه ، بیشتر تست می کردم اما امروز اگر تست هم کنم کاملا در حد متعادل و بر اساس سبک و رفتار جدید غذایی .
    پیش آمده که انواع را تست نکرده باشم یعنی وابستگی شدید نداشتم اما مواقعی هم انجام دادم
    امروز هم همینطورم یا انجام نمی دهم یا اگر بخواهم تست انواع داشته باشم با الویت احساس سبکی و سبک و سیاق جدید رفتارهای غذایی ام میل می کنم حالا یک نوع یا چند نوع.

    ✅دست مریزاد امین جعفری عزیز و شکر بی پایان برای وجود ارزشمندتان🦋💙

    ⚘من شیداااای ۶۵ کیلویی هستم و دیگر هیییییچ💪😍

    • سلام شیدا جان جسور و قدرتمند
      از خواندن دیدگاه ارزشمندتون شجاعت و جسارت و لیاقت و ارزشمندی را دریافت کردم
      بسیار عالی بود عزیزم
      سپاس فراوان

  • با سلام و درود خدمت استاد عزیز و خانم خیری نازنین

    جلسه هشتم: وابسته بودن به غذاها
    اعتراف میکنم به خیلی از غذاها وابسته بودم…همیشه تو خونه بزرگترین برش کیک رو انتخاب میکردم.. گاهی یواشکی شیرینی و شکلات میخوردم… وقتی مهمان داشتم مدام در این فکر بودم چی درست کنم و وقتی که مهمونی میرفتم مشتاقانه منتظر غذاهای لذیذ بودم…تقریبا تند غذا میخوردم.. دوست داشتم همه غذاهارو تست کنم… خیلی وقتها بعد از خوردن، به خاطر احساس سنگینی پشیمون میشدم… معمولا هیچ تعارفی رو رد نمیکردم، حتی شده در حد خیلی کم میخوردم…چون کنجکاو بودم که تستشون کنم…
    اما همیشه متوجه این رفتارهام بودم و خیلی ناراحتم میکرد و نمیدونستم چطوری میتونم ترکشون کنم…وقتی که در مهمانی میدیدم بعضی ها خیلی راحت از کنار غذاهای خوشمزه میگذرند ولی من نمیتونستم،احساس بدی پیدا میکردم…
    همونطور که قبلا گفتم من به خاطر رهایی از این حس بدی که از خوردن نامتناسب و بیش از نیاز پیدا میکردم.. وارد هپی فت شدم تا درمان بشم که دیگه به غذاها وابسته نباشم.. چون همیشه فکر میکردم که من شایستگی بیشتری دارم… و فکر کردن به غذاها من رو از اون مقام والای انسانی دور میکنه..

    خوشبختانه در همین مدت کوتاه با اینکه مسیرهای عصبی غلط زیادی در مورد عادات بد غذایی داشتم.. اما خیلی زود دارم نتیجه میگیرم.. مثلا دیروز مهمانی رفته بودم.. بعداز خوردن شیرینی، وقتی میوه تعارف کردن، واقعا دیگه میل نداشتم و کلی خوشحال شدم که حتی یک گیلاس هم نخوردم… نه اینکه خودم رو محروم کنم..دیروز در منزل میوه خورده بودم.. ولی اگر قبل از دوره بود، حتما در مهمانی هم میوه میخوردم… نمیدونستم که در خوردن میوه هم باید متعادل بود..و…

    من ایمان دارم که با هپی فت میتونم به اون ایده آلی که دوست دارم برسم.. “یک انسان متعالی و برازنده”
    با سپاس.. مهستی

دیدگاهتان را بنویسید